شما احتمالاً نام بینامتنیت به گوشتان خورده است. و میدانید این مفهوم در ادبیات به معنای تطورهای متون و تبدیل آنها به متنهای گوناگون بر اساس تحولات اجتماعیست. مثلاً اگر میبینید سعدی در یک دورهای با احتیاط یا با شجاعت سخن میگوید، تنها نمیتوانید در این متن بمانید. باید به چیزی بیرون از متن نظر بیندازید که باعث این سخن شده است.
بینامتنیت از این سخن میگوید که متنها با موادی تقریباً یکسان به یکدیگر تبدیل میشوند و متنها و سبکهای جدیدی به وجود میآیند. هومر در یونان باستان افسانههای حماسی را روایت میکند و در دورههای بعدی هرودوت آن را تبدیل به تاریخ میکند. برعکس آن نیز صادق است. فردوسی بعد از گذشت صدها سال از دوره ساسانی، تاریخ آن دوره را به زبان حماسی بیان میکند. و باز در دورههای بعدی حماسه فردوسی مادهای برای تاریخنویسی میشود.
این موارد اغلب فاقد مرز زمانی دقیقیاند و این خاصیت علوم انسانیست که برای آن نمیتوان مرز دقیقی کشید. حوادث و پیامدها و اندیشهها و سبکها گویی در دریایی مواجاند که گاه برخی به کفِ دریا میروند و برخی رو میآیند و این پیدا و پنهان شدن نشانۀ محو و هویدایی نیست، بلکه اقتضائات آنها را کمرنگ و پررنگ میکنند. این نیز از مسائل خاصیست که جای تأمل و اندیشه دارد.
یکی از نمونههای این بینامتنیت قالبهای شعری فارسیست. شعر فارسی در ابتدا به قصدِ مدحِ شاهان و دریافتِ صله از آنان سروده شد. این قصد داشتن نامِ قالب را قصیده کرد. قصیده دارای قسمتهای مشخصی بود که ابتدایش معمولاً با تغزل و تشبیب آغاز میشد. در این تغزل نوعی فضاسازی و جذابیت در جریان بود. معمولاً این تغزلها با ابیاتی در وصف طبیعت یا یک ماجرای عاشقانه آغاز میشد و در شریطه با یکی دو بیت به ستایش و ثنای ممدوح میرسید. این تغزل آنقدر جذاب و جالب بود که در دورۀ بعدی خودش یک قالب شعری میشود و نامِ غزل به خود میگیرد؛ پرطرفدارترین قالب در شعر سنتی فارسی. این مصداقی از بینامتنیت است.
مصداقِ دیگر در همین موضوع قالبِ قطعه است. قطعه هم بریدهای کوتاه از قصیده است که مصراعهای زوج با هم همقافیهاند و البته کماقبالتر از غزل میشود. تمام این حرفها برای این بود که عرض کنم نه کتاب گلستان، که هیچ کتابِ مؤثری در تاریخ ناگهان و خلقالساعه تولید و موجود نمیشود.
+ نوشته شده در سه شنبه هفدهم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 13:30 توسط ابرمیم
|