سعدی که حوصلۀ دعوا نداشت
همروزگار سعدی پادشاهی بوده به نام «اتابک ابابکر بن سعد بن زنگی» که تخلص سعدی هم از اسم پدر این آقاست. میگویند این آقای ابنِ سعد همان کسی بوده که برابر حملۀ مغول عوضِ جنگ و دعوا با فرمانده مغولان سازش کرده و شیراز را از دستِ دشمنان آسوده کرده. این نشان میدهد خستگی شیرازیهای عزیز ما برای امروز و دیروز نیست و حال و حوصلۀ جنگ نداشتند. اینکه سعدی در دیباچۀ گلستان خطاب به ابابکر سعد میگوید: «اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست / تا بر سرش بود چو تویی سایۀ خدا»، واقعاً هم بیراه نیست؛ چون در همان روزهایی که همه عالم در آسیب دهر میسوخت، این شیراز و فارس بود که به خاطر همکاری با مغول با خیال راحت داشت زندگی میکرد. کاری که اصفهانیها نکردند و به فنا رفتند.
آقای عبدالرسول خیراندیش در کتاب «فارسیان در برابر مغولان» شرح جالبی از تقابل حاکمان فارس برابر مغولها ارائه کرده. یکی از مطالب جالب این کتاب داستان هنرنماییِ پیشگیرندۀ امیر مقربالدین مقابل خشم هولاکوست. یکی از همین اتابکان فارس در 661 قمری کاری میکند که مردم شیراز هر چه مغول و خانوادههایشان در فارس بوده میکشند. هولاکو هم قاتی میکند لشکر میفرستد تا فارس را از بیخ و بن برکنند. پادشاه پا به فرار میگذارد و مقربالدین با بزرگان شهر و یک عالم هدیه و غلط کردیم، سردار مغولی را آرام میکند و شیراز را از این مصیبت بزرگ میرهاند.