برای فیلم پیکی
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه / چون ندیدند حقیقت رهِ افسانه زدند
🔺 برای من که سالهاست در ادبیات و بهویژه ادب عرفانی عمر میگذرانم، تماشای بستهای که بخشی از حرفهای وحدتیِ عرفای ادیب را نمایش میدهد سودمند بود. من از دیدن تصاویر پر از رنگ و شور و تعدد ادیان و فرق در یاد مستند فخیم و گرامی سامسارا افتادم. آنچه عرفان از آن به وحدت جوهری ادیان مراد میکند در پیکی قابل مشاهده بود. اگر صحنههای مرسوم فیلمهای هندی از قبیل ساز و آواز و رقص و عریانی را چونان عارفانِ صلحی کناری بنهیم، برای تماشاگرِ آشنا به مشربهای عرفانی فیلم حائز نکاتی ویژه است.
🔸 اصلِ درگیری عرفا با فقها و عباد و زهاد بر سر همین اطلاقیست که در فیلم هرچند سطحی به چالش کشیده میشود. همین بیت آغازین از حضرت حافظ را ملاحظه بفرمایید. واقعیت این است که هر گروه و فرقهای خود را مدعی دارابودن حقیقت میداند. این نشاندهندۀ شیرینیِ حقیقت در مذاق آدمیست. پیامبر خدا فرمود تمام نوزادان بر فطرت زاده میشوند و این پدر و مادر اوست که او را نصرانی یا یهودی میکند.
🔸 پیکی گویا همان فطرت برهنۀ انسانیست که دغدغۀ بازگشت به خانهاش را دارد و به هر دری میزند و به هر دینی درمیآید تا شاید از آن فرجی حاصل شود. درست مانند ابیات نینامۀ مثنوی رفتار میکند که «من به هر جمعیتی نالان شدم / جفتِ بدحالان و خوشحالان شدم؛ هر کسی از ظنّ خود شد یار من / از درون من نجست اسرار من؛ سرّ من از نالۀ من دور نیست / لیک چشم و گوش را آن نور نیست.» چرا ما انسانها در اندیشۀ بازگشت به خانۀ خود نیستیم؟ آیا میتوان مرگ را انکار کرد و غافلانه دل به هر طریقتِ نادرستی خوش کرد؟
🔺 فیلم پیکی انکارِ دین و حقیقت و وجود پاک پروردگار نیست، داستانِ دعوای انسانها بر سر مقام و ثروت و قدرت، پشت نقاب چیزهاییست که انسان فطرتاً دوست دارد. انسان جویای حقیقت است و هر سویی شمّهای از حق و حقیقت ببوید در پیِ آن میرود. آنچه پروین اعتصامی از تفاوت نیت پاک با جامۀ پاک میگوید کاملاً نمودار است: «زهد با نیت پاک است، نه با جامۀ پاک / ای بس آلوده که پاکیزه ردایی دارد.» چه اندازه در گنجستانِ ادبیات فارسی و دین زیبای اسلام از این حقیقت سخن رفته که «نه همین لباسِ زیباست نشانِ آدمیت.»
🔸 انسانها با تشکیل فرقهها و ابداع آیینها در ساحتهای دینی و علمی و اجتماعی نیازی از فطرت را در خود برآورده میسازند، اما به قول پیکی «شمارۀ اشتباهی میگیرند.» خداوند انسان را آزاد آفرید و به او کلمۀ لا اله الا الله را آموزش داد تا بداند جز خداوند کسی پروردگار او نیست. آیات قرآن شریف سرشار از این مفاهیم حقپرستانه است.
📍 جملات درخشانِ پیکی انسان را به تأمل فرومیبرد: «پول من را به خانهام نمیبرد». این بشری که همه چیزش در گروِ مادیات مانده آیا میپندارد هنگام مرگ میتواند آنها را با خود ببرد؟ گورهایی که از روزگاران کهن کشف شده و در آن مردگانی با گنجهای حیرتافزا و حتی زنان و سربازانی زندهبهگور شده کشف شدهاند حاکی از آن است که توهمِ انسان از ابزارمداری امروزی نیست.
📍 حلقهای از عرفان خراسانی ما در این فیلم هندی مفقود است و آن عشق است. مولوی معتقد است چاکشدن جامه از عشق است که انسان را از هر عیبی پاک میکند و به آنسوی مادیات میبرد. پیکی میگوید عشق وقت تلف کردن است. او با عشق به خانهاش بازنگشت. حال آنکه آنچه از نظر عرفا آدمی را از بند مرگ و ترسهای زندگی و وابستگیهای آن میرهاند عشق است. در اینجا عشق نه در مقام نجاتدهنده، که در جایگاهی فانتزی و ثانوی آمده است.
🔺 به هر صورت سخنی که در پیکی گفته میشود قابل تأمل است و نه فقط در فضای هزار ادیانِ هند، که در جهانِ هزارانفرقه جای بحث و اندیشه دارد.