حذف مرگ
❗ آیا انسان همین بُعدِ جسمی و اعضای نهادهشده در او و رگها و رشتههای عصبی است؟ آنچه این دیدگاه را پذیرفتنی میکرد پیشرفتهای پزشکی و خودبنیادیِ انسانِ مدرن بود و تنها چیزی که برابرِ آن قد علم کرده بود، بیماری و مرگ بود. بیماریهای بسیاری بدونِ درمان میماند و با وجودِ درمانها و پیشرفتهای دارویی و پزشکی به مرگ ختم میشد. مرگ چنان انسان را زمینگیر کرد که مدرنیته مجبور شد با روشهای مختلف آن را پنهان کند.
❗ یکی از این روشها مرگ در بیمارستان و دور از دیدِ نزدیکان و عزیزان و روشِ دیگر بردن قبرستان به نقاطی دور از شهر بود. مرگ در خانه و دفن در نقاطی که هر روز آدمیان از آنجا میگذشتند، ابهتِ انسانِ خودبنیاد را فرومیریخت. به او میآموخت و تذکر میداد که در این جهان قدرت و ارادهای برای غلبه بر بسیاری چیزها ندارد.
❗ هزارهها بر این انسان گذشته تا دریابد جهان بُعد و منظر و باطن و معنایی دیگر دارد که با وجودِ هوسها و خواستهای تکبعدیِ او، جهتی دیگر میرود و آنقدر مقتدرانه و معظم این مسیر را میپیماید که مقاومت در برابرِ آن شوخیِ کودکانهای است.