پایان فصل سرد
پیش ساز تو من از سحرِ سخن دم نزنم
که زبانی چو بیان تو ندارد سخنم
یاد دارم در محضر آقای محمود غلامی، از سینماگران شوریده و برکنار و شگفتِ ایران، بودیم و میفرمود در کنارِ نوازندۀ دوتاری ناگهان بر من چنین القا شد که چند وجب از زمین فراشدهام و از شیداییِ این هنر، خود را ورای این خود میدیدم. اگر تازندگیِ شما بر مرکبِ نومیدیِ شورانگیزِ اخوان را نمیدیدیم، دور بود که وصفِ آن استاد را دریابیم. به حکمِ آنکه «إنّ فی ایام دهرکم نفحات الا فتعرضوا لها»، ما نیز در پیشگاهِ الهی اینقدری ارزیدیم که در معرضِ این نفحات قرار گیریم و این فریادِ شه را از حلقومِ عبدالله بشنویم. افسوسا که دوام وصل میسر نمیشود و ما در این زمینِ جانفرسا هنوز باید شکستهتر از اینها بشویم که عمر، عمارت تنمان را ویران کند و تنها گاه از آنسو کسانی چون اخوان سرکی بکشند و جانهایی چون شما نوای بینواییشان را با طنطنه برآورند، مگر از پسِ قصۀ شهرِ سنگستان ایمان بیاوریم به پایان فصل سرد؛ فصلِ سردِ جدایی از نیستانِ وصل...