در مسئله جمعیت و فرزندآوری و زا، قصه خیلی پرت‌تر از راه حل‌های بی‌نتیجه‌ای مانند وام و تسهیلات بچه‌سازی‌ست. مسئله اینجاست که آدمیزاد از قدیم‌الایام کاربردمحور و فایده‌اندیش بوده. قبلاً بچه هزینه‌هایش را کمتر می‌کرده. در مزرعه و دامداری پول کارگر و چوپان نمی‌داده با پسرداشتن، و در خانه هم دخترها علاوه بر نظافت و آشپزی، وظایف جانبی کشاورزی و دامداری را به عهده می‌گرفتند. الآن بچه برایش جز هزینه و دردسر نیست و هزار توضیح و توصیه و آیه و روایت هم عملاً جز ضایع‌کردن آن کلمات سود چندانی ندارد.

منظور این نیست که برگردیم به دوران پارینه‌سنگی و همه زارع و گاودار بشویم. البته خداییش هم هیچ بد نیست اگر بشویم، چون حداقل محتاج کسی نمی‌مانیم آن‌چنان. مقصود این است که ساختارهای امروزی کارکردهای خانواده را هر روز کمتر می‌کند و غایت این روند ویرانی و مرگِ بشرِ امروزی‌ست. امروز در کوچه و خیابان می‌شنویم قبلاً یک نفر کار می‌کرد و ده نفر می‌خوردند، امروز ده نفر کار می‌کنند و یک نفر هم نمی‌خورد! غلط است. دیروز ده نفر در یک کار که اسمش خانواده‌بودن است همکاری می‌کردند و امروز ده نفر جداجدا برای خودشان زندگی می‌کنند و خانواده از هم گسیخته است. ساختارهای جوامع مدرن بی‌تعارف شیطانی‌ست و جز بر هم زدن زمین بازی چاره‌ای نیست. و این بر هم زدن نهایتاً تنها به جنگ است.