درِ دانشِ پیامبر

روزی کاشفی (صاحب کتاب روضةالشهداء) مشغول وعظ در جامع سبزوار بود و از دوازده هزار مرتبه نزول جبرئیل بر رسول خدا سخن می‌گفت. ناگهان پیرمردی عصا در دست، در مقام امتحان او برآمد و خواست سؤالی بپرسد تا عقیده‌ی او را کشف کند.

از او پرسید که جبرئیل چند مرتبه بر علی علیه‌السلام نزول نمود. کاشفی متحیر ماند که اگر بگوید که جبرئیل بر علی ابن ابی‌طالب نازل شد، به‌ظاهر دروغ گفته باشد، و اگر گوید که نازل نشد بر او نسبت تسنن خواهند بست و «آن پیر صافی‌ضمیر، عصای تعزیر بر سر او خواهد شکست».

او پاسخ داد که با توجه به حدیث نبوی «أنا مدینةُ العلمِ و علیٌ بابُها» جبرئیل بیست‌وچهار هزار مرتبه بر علی نزول نموده است، چون اگر جبرئیل دوازده هزار مرتبه به مدینهٔ علم درآمده باشد، باید بیست‌وچهار هزار بار دررفتن و آمدن به علی که باب مدینه است وارد شده باشد.

دو بیت برای شیعه‌بودن

معروف است که قاضی نورالله شوشتری از هر کس بیتی در مدح اهل بیت علیهم‌السلام یا ذمّ دشمنان ایشان بیابد، او را شیعه می‌داند. از این رو به ایشان «شیخ شیعه‌تراش» نیز گفته‌اند. برای نمونه درباره‌ی شخصیتی مانند حسین واعظ کاشفی که سخنان فراوانی در باب تسنن و تقیه و تشیع او نقل شده است، همین دو بیت را برای شیعه‌بودن او کافی می‌داند:

«ذریتی» سؤالِ خلیلِ خدا بخوان

وز «لایَنالُ عَهد» جوابش بکن ادا

گردد تو را عیان که امامت نه لایق است

آن را که بوده بیشترِ عمر در خطا

او در بیت نخست به آیه «لا ینال عهدی الظالمین» استدلال می‌کند که امامت حضرت ابراهیم علیه‌السلام به ستمگران نخواهد رسید. در این آیه ابراهیمِ خلیل از خدا می‌پرسد اکنون که مرا برای مردم امام قرار دادی، امامت به ذریه و فرزندان من نیز می‌رسد؟ خداوند نیز پاسخ می‌دهد عهدِ من به ظالمان نمی‌رسد.

بنابراین کسی که اهل خطا و گناه بوده است امام نخواهد شد و به نظر می‌رسد مرحوم قاضی نورالله شوشتری حرف بی‌راهی نیز نزده باشد.

​​​​​

قطعاٌ گربه است

دیدم (و کاش نمی‌دیدم و کاش همه‌ی این تصاویر و فیلم‌ها همان جعلیاتی باشد که با نرم‌افزارهای متقلب ساخته می‌شود) که در حرم حضرت رضا علیه‌السلام در میلاد ایشان دف می‌زدند و کِل می‌کشیدند و کف و سوت می‌زدند. بگذاریم به حساب جعل عمیق یا دیپ‌فیک خارجکی‌ها و رها شویم از این غم‌ها. بگوییم گربه بوده و از نجاست سگ خلاص شویم. از هول حلیم یا هلیم در دیگ افتادن حکایت ماست. برای گریز از عزادار نبودن رفته‌رفته حدود شادی را نیز پشت سر بگذاریم و در آخر بسراییم: «چه اشکالی دارد؟» امیدوارم این همان «ما کان صلاتهم عند البیت الا مکاءً و تصدیةً» نباشد که عایدش چشیدن عذاب بابت پوشاندن حقیقت است.*

همین دیشب بود که بانویم می‌گفت همکاران قدیمش را رقصان و لاابالی دیده بود، همان‌ها که کربلا هم می‌روند و دیگر مکان‌های مقدس. حافظ‌بودن در مجلسی و دُردی‌کِشی در محفلی دیگر. در کتابی که صبح و شب در پاره‌وقت‌های اندکی که به دستم می‌آید می‌خوانم، «علی دشتی» سعدی را تخطئه می‌کند که چرا در برخی اوقات موافق طبع عموم مردم و سلاطین ظالم می‌نویسد، نه بر اساس حقیقت. خودش در پاسخ می‌نویسد شاید آن‌قدر تجارب گوناگون دارد که می‌تواند هر دو سوی مسئله را توجیه‌پذیر بیابد و با کلام هنری خود آن را راست نشان بدهد.

رسول خدا صلوات‌الله‌علیه‌وآله به عمار گفت اگر تمام مردم به سویی رفتند و علی علیه‌السلام به دیگر سو، تو در پی علی علیه‌السلام برو. شاد باشید، اما یحتمل کسی که سیزده پیشوایش کشته شده و چهاردهمی به توصیه‌ی پدر به بیابان‌ها گریخت و در غیبت است، نتواند آن‌چنان شاد باشد. چقدر شوخانه است در مشهدی که آقای علم‌الهدی با تعصب‌های معهود شیوخ کهن خراسانی، نگذاشت کنسرتی برگزار شود، معنوی‌ترین نقطه و مرکز مذهبی ایران بدل به شبه‌کنسرتی دینی می‌شود.

باید رها کنی این قصه‌ها را عزیزم، هنگامی که امام علیه‌السلام وقتی سخنش با فریاد و هوار مسلمانان به محاق رفت فرمود: مردم بنده‌ی دنیایند و دین تنها آدامس خوشمزه‌شان. این بار دیگر باید آن مخاطب کهن را بازبیابم و درستی آن بیتِ مرتکب‌شده‌ام را با او مرورکنم: «شهرِ من را که همه برج و پل و دیوار است / تکیه‌گاهی که کنم خسته‌به‌در نشناسم.»

* وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ

دریای بیابانی

در بازگشت از انزلی می‌گوید: مجید! اگر به‌فرض این نظام سقوط کند، سرنوشت ما چه می‌شود؟ من که هنوز در ساحل بکر غازیان موج می‌خورم می‌گویم بعضی فرض‌ها مُحال‌اند، چون فعلاً جایگزینی ندارند. و باز می‌دوم میان مرغ‌های دریایی که گاهی می‌توانم صدای آن‌ها را هم تقلید کنم. هرج و مرج و بی‌قانونی سال‌های طولانی. از لابلای قایق‌ها به اسکله خیره می‌شوم. بارانِ ریزِ بندر کلاهم را هدف گرفته. در کله‌ام پاسخی دیگر خیس می‌خورد: ببین، دو حالت دارد. یا یک نظام خیلی دینی‌تر می‌آید که نمی‌دانم ابعادش چیست یا چیزی می‌شود که قبلاً بسیار بر سر شیعیان آمده. نهایتاً امثال ماها را می‌کشند، اگر قابل باشیم. رادیو صداهای کف اقیانوس را پخش می‌کند. کنتور که ندارد. من وقتی وضع بیست سی سال پیش دور و برم را با امروز ترازو می‌کنم، ترجیح مرگ دادن که چه عرض کنم، آرزوی مرگ می‌کنم. آرزو می‌کنم در فردایی نباشم که گندتر از امروز است و من کماکان سیب‌زمینی هستم. کنتور که ندارد. ما که بدون عطشی غرق در آبیم، شاید در بیابان دریابیم. که درنمی‌یابیم.

همهٔ دنیا همین کار را می‌کنند

عزیزان من وقتی می‌خواهند فلان کار نظام را توجیه کنند و توضیح بدهند، می‌گویند همه‌جا همین کار را می‌کنند. گویی فراموش‌شان شده نه شرقی، نه غربی گفتن‌ها را. انگار پاک از یاد برده‌اند مدعی این بودند که بر اساس اسلام شیعی حکم و عمل کنند. جرأت ندارند بگویند امیرالمؤمنین سلام‌الله‌علیه نیز چنین می‌کرد. من اینجا دنبال دلیل این مسئله نیستم. و نمی‌گویم جهان را کنار بگذارید. تنها می‌گویم یادتان نرود عقبهٔ این نهضت دین است. لااقل در کنار دیگر مؤلفه‌ها جایی هم برای رویکرد اهل بیت علیهم‌السلام بگذارید. خدایی ببین به کجاها رسیده‌ایم.