دیدم (و کاش نمیدیدم و کاش همهی این تصاویر و فیلمها همان جعلیاتی باشد که با نرمافزارهای متقلب ساخته میشود) که در حرم حضرت رضا علیهالسلام در میلاد ایشان دف میزدند و کِل میکشیدند و کف و سوت میزدند. بگذاریم به حساب جعل عمیق یا دیپفیک خارجکیها و رها شویم از این غمها. بگوییم گربه بوده و از نجاست سگ خلاص شویم. از هول حلیم یا هلیم در دیگ افتادن حکایت ماست. برای گریز از عزادار نبودن رفتهرفته حدود شادی را نیز پشت سر بگذاریم و در آخر بسراییم: «چه اشکالی دارد؟» امیدوارم این همان «ما کان صلاتهم عند البیت الا مکاءً و تصدیةً» نباشد که عایدش چشیدن عذاب بابت پوشاندن حقیقت است.*
همین دیشب بود که بانویم میگفت همکاران قدیمش را رقصان و لاابالی دیده بود، همانها که کربلا هم میروند و دیگر مکانهای مقدس. حافظبودن در مجلسی و دُردیکِشی در محفلی دیگر. در کتابی که صبح و شب در پارهوقتهای اندکی که به دستم میآید میخوانم، «علی دشتی» سعدی را تخطئه میکند که چرا در برخی اوقات موافق طبع عموم مردم و سلاطین ظالم مینویسد، نه بر اساس حقیقت. خودش در پاسخ مینویسد شاید آنقدر تجارب گوناگون دارد که میتواند هر دو سوی مسئله را توجیهپذیر بیابد و با کلام هنری خود آن را راست نشان بدهد.
رسول خدا صلواتاللهعلیهوآله به عمار گفت اگر تمام مردم به سویی رفتند و علی علیهالسلام به دیگر سو، تو در پی علی علیهالسلام برو. شاد باشید، اما یحتمل کسی که سیزده پیشوایش کشته شده و چهاردهمی به توصیهی پدر به بیابانها گریخت و در غیبت است، نتواند آنچنان شاد باشد. چقدر شوخانه است در مشهدی که آقای علمالهدی با تعصبهای معهود شیوخ کهن خراسانی، نگذاشت کنسرتی برگزار شود، معنویترین نقطه و مرکز مذهبی ایران بدل به شبهکنسرتی دینی میشود.
باید رها کنی این قصهها را عزیزم، هنگامی که امام علیهالسلام وقتی سخنش با فریاد و هوار مسلمانان به محاق رفت فرمود: مردم بندهی دنیایند و دین تنها آدامس خوشمزهشان. این بار دیگر باید آن مخاطب کهن را بازبیابم و درستی آن بیتِ مرتکبشدهام را با او مرورکنم: «شهرِ من را که همه برج و پل و دیوار است / تکیهگاهی که کنم خستهبهدر نشناسم.»
* وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت 9:58 توسط ابرمیم
|