سخن رایگان نباید گفت
هر چه میگذرد آدمی بیشتر به این نتیجه میرسد که در بیشتر مواقع باید خفه کار کند. خفه کار کردن بیشتر در خودروهای کاربراتوری اتفاق میافتد، ولی برای چندگانهسوزها هم کاربردهایی دارد. برای کسانی مانند من که میخواهند همزمان از توبره و آخور تناول کنند و آب هم از آب تکان نخورد بسیار کاربردیتر است. اگر آب از آب تکان بخورد، اتفاقاً عنایت الهیست. اگر در همان آغاز انحرافت سیلی محکمی از آسمان بر تو نواخته شود و شرارههای دوزخ بر تو نموده شود، حتماً حالت گرفته میشود، ولی در ادامه با تأمل در آن سیلی سِیلِ رحمت به دلت خواهد ریخت.
بر همین خاک بودند و هستند کسانی که از خاموشیِ چراغهای بزرگراهها در کانادا با استهزاء یاد میکردند و برای اروپا زمستانی سخت پیشبینی میکردند. امروز باید خرسند باشند که همزمان در کانادا و اروپا میزیند. چه خوب میشد اگر درون دهان انسان سنگریزههایی ریخته میشد تا سخنگفتن برایش آسان نبود و حاضر نمیشد بابت هر چیزی دهان بگشاید. پدر آقای بهجت وقتی شنید پسرش با عرفا همنشین شده است، برایش نوشت راضی نیستم جز واجبات کار دیگری کنی. مستحبات را گذاشت کنار و از راه دیگری مسیر را پیمود: سکوت.
من هم قصدِ اذیت و آزار و مسخرهکردن ندارم. تنها از قوانین این عالم شگفتزده میشوم. سعدی تأملکنان در خطا و صواب را از ژاژخایانِ حاضرجواب بهتر میداند. بر این است که «نباید سخن گفت ناساخته». من در برابر این سخن ترجیح میدهم کلمه آخرش را حذف کنم و بگویم: «نباید سخن گفت» و تمام. عقوبتِ اینهمه اباطیل و اینهمه شبکه و اینهمه صفحات مجازی و اینهمه سخن و پادسخن چیست؟ آنها که دغدغۀ حق ندارند و خود را به حق میزنند. اگر حرفزدن هزینه داشت، همه لال بودند.
بهتر بود در یک طرح تشویقی، برای هر حرفنزدنی امتیاز و جایزهای معین میشد. چه میشود کرد که انسان اینجا تنها مشغول عمل است و فردا روز وقت محاسبه است. اگر برای درستی حرفت حتماً باید حجتی روشن میآوردی، جهان غرق خاموشی بود. این را روزی دانستم که برای دیدار و سخن با رسول خدا هزینهای تعیین شد و تنها کسی که حاضر شد این هزینه را پرداخت کند، امیرالمؤمنین بود.