بیباورانه
⭕️ زمانیان همکارم بود. شکل کلمات را نمیفهمم. چرا اینشکلیاند؟ میگفت در سامراء برای سردابی که محل تولد امام زمان روحیفداه است ضریح نهادهاند. دهاتیها به آنجا میگویند قبر امام مهدی. میگفت همان را مزار امام اعلام کنند، مردم راضیاند. علی پیرهادی به سیدمسعود میگفت سید، خداوکیلی این قصههای دین و خدا و پیغمبر راست است یا هندوانه دربسته است؟ سید برگشت به تنظیمات کارخانه و گفت خدا میداند یقین دارم.
🔻 کلمات شکل عجیبی دارند. من درنمییابم چه چیزی درست است. آنقدر اشک ریختهام که فرق چیزها را نمیدانم. چشمانم استعفا دادند و باقی رودها را به دریای روحم ریختند. غرق شدهام. در میان شورابههای اندوه و تأسف غوطه میخورم. از کلمات، بهویژه واژگان قرآنی میگریزم. در آنها افشانههای اشک تعبیه شده است. اصلاً چرا من هستم؟ هم هستم هم مینویسم.
همهی اقوام بشر آخرالزمان در برزخ منتظر قیامتاند، ولی قیامت باید به دست من رقم بخورد. اگر بدون برپاسازی قیامت به برزخ بروم، سرنوشت بشریت بر گردنم میماند. از این ایده میشود رمانها و فیلمهای فراوانی درآورد. چه عایدی برای من دارد؟ میلیاردر میشوم. چه آوردهای برای جهل مرکب اندر مرکب من دارد؟ من که میدانم وجودم اثباتکنندهی اصول گناه است، چرا چنین وهمی گریبان روحم را گرفته است. آدمهای جگرداریاند آنان که در حضور امام زنده غیبتش را. آه. کلمات چرا اینشکلیاند؟