کتاب پیرمرد و دریا
«پیرمرد و دریا» محترم بود و واقعی. میگویند همینگوی شاعرانه مینویسد. در عین مختصر بودن نقصانی ندارد. یحتمل باید اثر را به زبان اصلی خواند تا از روح نوشتن بیشتر حظ برد. مسئله اینجاست که اگر همه زبانِ هم را میدانستیم، داد و قالها بر سر شاهکارها فرومینشست؛ چرا که دیگر ما خودمان را جر نمیدادیم که حافظ ما را چاک داده و غریبهها با فارسی در آن جز ساقی و شراب و جهان گذران نمیدیدند. از امیرمؤمنان علیهالسلام پرسیده شد کدام شاعر برتر؟ گفت همه در یک میدان اسب نتاختهاند که بگوییم کدام برتر.
یک مسئله زبان است. یعنی پس از کمشدن محتوا و خالیشدن مخهای نویسندگان از معنی، به هر دلیلی، رویشان را به ساختار و زبان برگرداندهاند. حالا بحثِ اینکه نظریهپردازان زبانی چیز دیگری گفتند و بهرهبرداران برداشت سطحی خود را به کار بردند از حوصلهها بیرون است. مَخلَص که کتاب ارنست ما بدون پذیرش معاد چگونه میتواند زخمهای روح را تسکین دهد؟ صِرفِ دلسوزی اشکبار پسرک برای پیرمرد و تحسین دیگر ماهیگیرها، چه آوردهای برای دستهای خالی و تنِ زخمآلود صیاد دارد؟ جزای کوششهای بدون دستاورد این دنیا اگر وقوف به تعالی انسان و کاشت برای برداشت در سرای دیگر نباشد، به درد لای جرز هم نمیخورد.