مخدرهای مخ‌تِرِکان

🔺 همکارم حرف درخشانی زد و گفت جلیلی همان بذرافکن است. اگر این حرف درست باشد، آرزوی من که این ژرفاییان هزار سال منتخب نشوند برآورده شده است. اگر واقعاً جهان فکری و عملی جلیلی همین تخیلاتِ بدونِ عینیتِ امثال بذرافکن باشد، به نظر نمی‌رسد بودن‌شان در دولت سودی برای مردم داشته باشد؛ اگرچه منصفانه بخواهیم بنگریم، جماعتی که پزشکیانِ رئیس‌جمهور را دوره کرده‌اند نیز بسیار درنده و ترسناک‌اند. چه باید کرد به‌راستی؟ ما در این جهنم مدام از ترس مار غاشیه به عقرب جراره پناه می‌بریم، که البته سودی هم ندارد.

اکنون باید به دنبال علی‌بن‌یقطین بگردیم. البته ما که کاری به امام زمان علیه‌السلام نداریم. ما بر این باور هستیم که می‌توانیم امورات دنیا را در مسیری درست پیش ببریم و دین نمی‌تواند چاره‌ای به ما هدیه بدهد. دین در نظر مردمی که رأی‌های خود را به صندوق نینداختند بازیچۀ دست حاکمان شده است. بنی‌عباس هنرش این بود که مردمِ همیشه در صحنه و فریادزن و دادخواه و سهم‌جو را به کارهای مهم‌تری از قبیل عبادت و دانش‌جویی و دوری از امرِ کثیف سیاست تشویق کند و توفیقات بزرگی هم نصیبش شد. به هر حال افراد و اقوام و حزب‌های گوناگونی سهم می‌خواستند و روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد. این شد که مثلاً به وزن دانشمندان طلا می‌دادند و ملت فوج‌فوج به سوی اراجیف و اباطیلی که نامش علم بود گرایش یافتند. دنیا را به اهل دنیا واگذار کنید. می‌شود در دهان پیغمبر هم بگذاریم که شما به کار دنیایتان از من آگاه‌ترید.

اصلاً مگر پیامبران چه کسی بودند؟ آدم‌های خوبی بودند که مرشد معنوی محسوب می‌شدند و درباره چیزهایی که دنیایی‌ست اظهار نظری نمی‌کردند و آن‌ها را به عقلا واگذار می‌کردند. حالا این‌که چرا آن‌ها را می‌کشتند خیلی هم روشن نیست. شاید مثلاً تصادف می‌کردند یا هنگام پرواز بر فراز کوه‌ها ناگهان منفجر می‌شدند یا ناغافل میان درخت قرار می‌گرفتند و هیزم‌شکنان اشتباهاً آنان را به دو نیم می‌کردند یا الکی‌الکی و برای شوخی به صلیب کشیده می‌شدند یا هزار حادثه و اتفاقِ بانمکِ دیگر که ممکن است برای هر کسی هم اتفاق بیفتد.

شما اگر تصور کنی پیامبران و امامان علیهم‌السلام سرِ سوزنی با نظام‌های ستمگرِ تاریخ مشکلی یا اختلافی داشتند و برای هدایت و مبارزه با اینان آمده بودند، باید مغزت را بکوبی به دیواری چیزی. پناه بر خدا اگر ما خیال کنیم فرستادگان خداوند برای برقراری عدل با کتاب و شمشیر آمدند. این‌ها را در مخ‌های ما فروکرده‌اند که حواس‌مان از دانش و لذات بزرگ دنیا و آخرت محروم شود. ما نباید ساحت انسان و شأن و بزرگی او را با این حرف‌های سطحی و ساده و دور از منزلت اولیای خداوند آلوده کنیم. نگاه کنید ببینید بزرگ‌ترها چه می‌گویند. هر چه آن‌ها گفتند انجام بدهید و چون و چرا نکنید. مگر فرستادگان خدا اهل استدلال و سخن‌گفتن و پاسخ‌گویی بودند؟

شما باید بندگی را بیاموزی. بندگی با چون و چرا کردن جمع نمی‌شود. بزرگ‌ترها بهتر می‌دانند چه چیزی خوب و چه چیزی بد است. کار را تقدیم آنان کنید و خودتان به کارهای مهم‌تر بپردازید. اگر سهم بسیار کوچکی از کیک به شما رسیده است و در فلاکتِ بخور و بمیر دست و پا می‌زنید، خواست خداوند این بوده و به جایش در جهان آخرت نصیب‌های بزرگی به شما خواهد رسید. این‌گونه تمام تعالیم و اراده‌های مردان خدا نیز در خدمتِ پیش‌بردِ اهدافِ حضرات و اعاظم خواهد بود. این‌چنین مخدری هنوز در هیچ آزمایشگاهی تولید نشده است، اما ما توانستیم.

اول تربیت، بعد سواد رسانه‌ای

 

امروز در ادامه دو نگاه تمدنی به انسان، وقتی به اجزاء بروز این دو نگاه می‌رسیم، همواره شاهد بروز اختلافات و دگرگونی‌های بعضاً متضادیم. یک نگاه قائل به نفسانیت‌مداری و دیگری متکی بر خدامداری‌ست. به همین ترتیب، تاریخ‌های تمدنی که بر پایه این دو نگاهِ عمده طراحی شده، در مقدمات و اصول با همدیگر در اختلافند. آنچه در تعالیم انبیای الهی آمده، انسان تربیت‌شده را مهیای برخورداری از ابزارهای اختراعی و نعمت‌های زمینی جهت رسیدن به حقیقت نهادینه‌شده در وجود خود معرفی می‌کند. در این نگاه تربیت و تزکیه مقدم بر علم (حتی در جنبه‌های الهی، چه رسد به ابعاد بشری) دانسته شده است: یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة. قرآن که خود را منشور دست‌نخوردۀ پیامبران خدایی می‌داند، هدایت خود را مخصوص کسانی می‌داند که مجهز به تقوایند: ذلک الکتاب لا ریب فیه، هدیً للمتقین.

این معنا در کلمات روایت‌شده از هدف برانگیختگی آخرین فرستاده خداوند نیز مشاهده می‌شود: انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ برانگیخته شدم تا برتری‌های اخلاق را به تمام و کمال برسانم. بیانی دیگر از ایشان نقل شده که مقابلۀ علنی خود را با مظاهر فسق و لهو و لعب به‌روشنی آشکار می‌کند: ان الله بعثنی رحمة للعالمین و لامحق المعازف و المزامیر و امور الجاهلیه و اوثانها و ازلامها؛ خداوند مرا رحمت برای جهانیان و نابودکننده ابزار لهو و شادی‌انگیز و امور جاهلی و تباهی و سهم‌ها برانگیخت. در این کلمات به‌خوبی هویداست که دین از روی رحمت پروردگار در پیِ نجات انسان از ابزارهایی‌ست که او را از حقیقت وجودی‌اش دور می‌کند. حدیث اخیر می‌تواند محل مناسبی جهت بحث درباره ابزارهای رسانه‌ای باشد و پژوهشگران می‌توانند از آن در بسط و نقد نظریات رسانه‌ای بهره ببرند.

در ادبیات دینی نیز، پیروِ گرایش دینی، به‌کرات تربیت و تزکیه بر هر امری، حتی سیر و سلوک به سوی باری‌تعالی، مرجح دانسته شده. در غزلی با مطلع «دوش رفتم به در میکده خواب‌آلوده»، هنگامی که باده‌فروش با حافظ روبرو می‌شود، او را به بیداری هشدار می‌دهد و قبل از ورود به خرابات، دستور به شست‌وشو می‌دهد: «شست‌وشویی کن و وانگه به خرابات خرام / تا نگردد ز تو این دیرِ خراب، آلوده». مولوی نیز داستان اعمال انسان و نابودی کارهایش را به انباری از گندم تشبیه می‌کند که هر روز از آن کم می‌شود و علت آن موش‌هایی‌ست که از روزن‌های انبار آن‌ها را می دزدند. توصیه مولوی نیز به تعمیر انبار و دفع شرّ موش است: «اول ای جان دفع شرّ موش کن / بعد از آن در جمع گندم کوش کن».

شاید به این معنی، دین و تعالیم تربیتی آن بسیار انسان‌مدارانه‌تر از نگاه نفسانیتمدار باشد؛ نگاهی که انسان را در ظاهر صاحب ابزارها می‌داند، ولی در باطن به دلیل نفسانیت‌مداری در اختیار امیال صاحبان آن ابزارها و نفس سیری‌ناپذیر بشری درآورده. قرآن به‌درستی این نفسِ تربیت‌نشده را چنین به تصویر می‌کشد: «بل یرید الانسان لیفجر أمامه»؛ انسان می‌خواهد تا هست گناه کند! در واقع آن مکتبی که انسان عالی و معنوی را اصل می‌داند، به تقدم تربیت او معتقد است و منظری که انسان غریزی و طبیعتی را هدف خود می‌داند، به اصالت لذت‌های زودگذرش قائل است. از همین روست که برای نفسانیت‌مدارها هر چیزی ابزار کامجویی و غفلت است و اکنون که به آسیب‌های بی‌پایانِ این رویکرد رسیده، در راهِ زدودنِ این آسیب‌ها گاه به نفیِ هر چه هست دست می‌زند! در یک بیان کلی می‌توانیم بگوییم در نبودِ اخلاق درست زندگی و تربیت صحیح انسانی، غریزه کامجویی آدمی بیدار می‌شود و او را وادار به انجام کارهای ناشایست می‌کند. شما در زمینه رسانه و فضای مجازی به‌راحتی می‌توانید این اعمال نادرست را، که شالوده زندگی‌ها را سست کرده، فهرست کنید.

روشن است جامعه‌ای که مدعیِ گرایش‌های دینی‌ست نیز نمی‌تواند از ضرباتی که خوی نفسانی بشر به آن وارد می‌کند مبرا باشد؛ چون صِرفِ اسامی و افعال مصونیت نمی‌آورد و باید صفات تربیتی در انسان‌ها راسخ شود. بی‌دلیل نیست موضوع تزکیه و تربیت نیز در قرآن با فعل مضارع آورده شده تا تداوم آن را گوشزد کند. بنابراین هرچند آموزش سواد رسانه‌ای و دانش‌های حول محور فضای مجازی ضروری می‌نماید، آنچه بر آن مقدم است تربیت انسانی‌ست که بتواند در میان بینش‌های این‌چنینی گرایش خود را به درستی برگزیند و به راه درست برود.