مقدمهای بر چهار عنصر
کتاب مرشد سرخکلاهان را بالآخره تمام کردم. آخرش با بلبشوی بعد از شاهطهماسب و نهایتاً شاهیِ عباسِ کبیر ختم شده بود. باز دیدم تمامِ تاریخ را خون گرفته. امروز این گوشیها و رسانههای شخصی و مردمی نمیگذارند در این حجم این حوادث رخ بدهند. این موضوع مهمیست. عدالتِ بیشتری در جهان حاکم است و ظلمها بهسرعت مخابره میشوند. عدهای نیز بر اینند که اتفاقاً الآن با چیزهای دیگری از قبیل همین رسانه سعی میکنند مردم را مطیع خود کنند. در این فضا دموکراسی آنقدرها معنایی ندارد و از قضا همین رسانهها مُمِدّ دموکراسیاند.
جالب بود که شاه اسماعیل دوم در عرض یک سال و نیم نابود شد. نوشتهاند خیلیها را از دمِ تیغ گذراند تا آسیبی به حکومتش نرسد. اما مگر این قتلها را دیگر شاهان نکردند و این حذفیات را دیگر حاکمان انجام نداده و نمیدهند؟ پس چرا درباره برخیشان این قتل و جرحها آب و تاب بیشتری دارد؟ یکی از کارهای درشتِ شاه اسماعیل دوم کمکردنِ مالیاتها و کارهای دیگری بود که در مجموع به نفع مردم و به زیانِ اربابان و سران تمام شد. مخالفت او با لعن خلفا و تبلیغ تشیع نیز دستاویزی شد تا با آدمکشیاش مخلوط شود و زمینه برای مرگش آماده شود؛ مرگی که هنوز کیفیتش روشن نیست.
چنین است برادر من. اینگونه است عزیز من. برای خوشآمدِ کلهگندهها کار کن تا حکومتت مستقر بماند. اگر عامالمنفعه کار کنی، کلاهت و سرت پسِ معرکه است. آنوقت باید مدام آتشبازی کنی. اینکه اسرائیل آتش به روی غزه گشوده و ولکن هم نیست از همین روست. تمدنی که نفعش در آتش است و بنیاد و بنایش بر آتش قرار گرفته، چگونه میتواند آتش را بس کند و دست از آتش بکشد؟ او همهچیزش را روی آتش ساخته. خودرویش، صنعتش، توپ و تانکش و همهچیزش بر نهادِ آتش است. آتش و باد و آب و خاک هیچکدام چیزهای بدی نیستند، ولی افراط و تفریط در آنها و پررنگ و کمرنگ شدنِ آنان است که ذاتها را نشان میدهد. این تمدنِ آتشین، که گویی از شیطانِ آتشین ارث برده است، درست مانند آتش قراری ندارد.
بیقراری و بیثباتی ویژگی آتش است. به نسبیت و بیمبنایی روزگار امروز ما بنگرید تا نسبتش را با آتش دریابید. به چپاول و استعمار هم نگاهی بیندازید. آتش همچنین در عین گرمابخشی سوزان است. این تمدن آباد میکند، ولی این آبادی سوزاندنِ آبادیهاست. در خودش لطف و مهر ندارد، قهر و غضب و نامهربانی دارد. باید در این باره نیز بسیار بیندیشم. آتش را تنها با آب یا خاک میشود خاموش کرد. شیطان تفاخری که به انسان کرد همین بود. نمیدانست همین آدم بلای جانش خواهد شد.
دوستی سخنی از مارسل پروست فرستاد با این مضمون که نمیشود انسان هزار سال استبداد در خونش باشد و بتواند ناگهان مفهوم کامل آزادی را درک کند. گفتم این مشابه حرف شریعتی در معبد است که میگوید سه هزار سال زندگی در شب، تابِ ملاقاتِ نور را از چشمان انسان میگیرد. شریعتی سنت را قبول دارد. میداند ما بیراهه رفتهایم و باید به آن چیزهای درستمان برگردیم. آنجاست که تمدن خاک رو میشود. خاک همان کویرِ شریعتیست با تمامِ خوب و بدش. آتش محتوایی برایش ندارد. ولی چگونه زردشتیان ایرانی آتشپرستی را سالها در این زمین رواج میدادهاند؟ دیدی که آن هم اعتباری نداشت. خالدِ نبی با همین آتشبازها درافتاد. معجزهاش هم خاموششدن این آتش بود با بارانی چهلروزه. هنگامِ بعثت رسول خدا سلاماللهعلیهوآله آتشکده فارس خاموش شد. شریعتی از هر چه تند و تیز و سریع و عجول است گریزان است. کجا اینگونه نیست؟ پس من چگونه گفتم ما آخرین پشت از آتشپرستانیم، خاکستری خاموش در یاد طوفانیم؟
عجیب بود که سلیمانِ نبی باد را در تسخیر داشت، اما آب را نه. آب را تنها هدهد میدانست کجاست. اگر هدهد را نداشت، آنهمه ملکِ سلیمان همهاش بر باد بود. چنین بود که از غیبت هدهد پریشان شد. اولین تمدنها گردِ آب شکل گرفت و سرانجام آب است که تمامِ تمدنها را سرزنده خواهد ساخت.