آخرین فریاد علی
علی در داد آخر هم خدا گفت
فغانی گشت، آهی زد، ثنا گفت
.
از آن سقفی که عالم را خطا داد
به هر دیوار و در مولا چهها گفت
علی در داد آخر هم خدا گفت
فغانی گشت، آهی زد، ثنا گفت
.
از آن سقفی که عالم را خطا داد
به هر دیوار و در مولا چهها گفت
دربارهٔ چشمانت گفتند غزلهایی
گفتند که مردی تو، گفتند نمیآیی
.
گفتند در این دریا موج است، ولی خونین
ساحلزده دل میکند از آب و تماشایی
.
بوی دل آشوبم میگفت که ناخوبم
کآمد خبر سوگت از هر کس و هر جایی
.
من کشتهٔ تردیدم چشمان عدم دیدم
از مرگ نترسیدم با دست و سر و پایی
.
آیی؟ ز کجا؟ بر که؟ از چه؟ به چه امیدی؟
اولاد حرامی در بیتند، حرم آیی؟
.
خرمکدهٔ هیچان نابود کنی، ایشان
خرخانه بیفرازند از بود مقوایی
.
ای ابن موفقها! این چانه و پا لقها
وراجِ جهانهایند، آخر ز چه فرمایی؟
.
خاک قدمت نورم، کورانه و مسرورم
مستم ولی آزادم از ناز و کش و رایی
.
آیین طلبکاری این است اگر یاری
هر دل که ز من بردی صد بوسه بیفزایی
.
قربان لب بستهت، آن قد و تن خستهت
خورشید چه غم دارد از سایهٔ میرایی؟
.
برخیز، بزن، خون کن، لیلا! همه مجنون کن
مرگ آید اگر، شاید آید ز نو زایایی
.
پیر است جهان، دیر است، دلمرده و دلگیر است
ساقی تو و خالیدل جام می مینایی
.
.
.
دی یک