شرابِ مؤدبانه

آقای شاه اسماعیل دودمانِ دشمنانش را خیلی بامزه به باد می‌داده. شیبک‌خانِ ازبک در شرقِ ایران حسابی تاخت و تاز می‌کرده و تا می‌شده برای شاسمال شاخ‌بازی درمی‌آورده.

اسماعیل هم نامه می‌نویسه که آدم باش حیوون! شیبک هم نامه می‌نویسه که جاده خدا بده بریم حج. اسماعیل می‌گوید شما هم جاده خدا بده بریم پابوس آقا امام رضا علیه‌السلام. هیچ‌کدام کوتاه‌بیا نبودند.

پس از قصه‌های شنیدنی بسیار شیبک‌خان نابود می‌شود. اسماعیل هم برای یادگاری کاسۀ کلۀ شیبک را طلا می‌گیرد و در آن شراب نوش جان می‌فرماید. خدا می‌داند این لیوان و کاسه‌هایی که ما در آن نوشیدنی‌های گوناگون به بدن می‌زنیم از جمجمۀ کدام شاه و گدایی‌ست! با این اشیاء مؤدبانه برخورد کنیم. این توصیۀ حافظ هم هست:

🍷

قدح به شرطِ ادب گیر، زآن‌که ترکیبش

ز کاسۀ سرِ جمشید و خسروَست و قباد

ابجدبازی برای مذهب

شاسمال سال ۹۰۶ق پا شد مملکت را بیگیره کرد. سلاطین عثمانی حسابی کفرشان درآمده بود که نتوانسته‌اند ایران را چپاول کنند. برای جنگ روانی یکی‌شان درآمد گفت ۹۰۶ به ابجد می‌شود «مذهب ناحق». با این کار خواست مذهب شیعه را که دستاویز صفویان برای حکومت بود مسخره کند. این حرف حسابی صفوی‌ها را سوزانده بود.

محقق کَرَکی، عالمِ بزرگِ آن روزها، که این دری‌وری‌ها در جلدش نمی‌رفت و تشیع برایش از جان عزیزتر بود، برگشت گفت زبان ما عربی‌ست و ۹۰۶ به ابجد می‌شود «مذهبنا حق»؛ یعنی مذهب ما حق است. در همین لحظه پشم‌های حاضران فِر خورد و صدای سوت در جهان طنین‌انداز گردید.

مزار شاه عباس کبیر در کاشانِ مهربان

پس از آن‌که شاه عباس در مازندران زندگانی را بدرود گفت، ارکان دولت جنازه‌اش را برداشته روانه پایتخت شدند و به گفته اسکندر‌بیک، منشی مخصوص شاه عباس، در تاریخ عالم‌آرای عباسی:

«چون به دار‌المؤمنین کاشان رسیدند، خلایق آن دیار با دیده‌های گریان و دل‌های نالان و کسوت سیاه و حال تباه به استقبال شتافته؛ چون به نعش مقدس رسیدند، سینه‌ها چاک کرده به ناله و افغان درآمده، خاک بر سر افشاندن آغاز نهادند. الحاصل آن جنازه را در پشت مشهد، بیرون کاشان، که مدفون امامزاده عالی‌قدری‌ست موسوم به امامزاده حبیب‌بن‌موسی، به امانت گذاشتند که ان‌شاءالله به یکی از اماکن مشرفه و آستان‌های متبرکه نقل شود.»

ولی پیکر شاه عباس، بنا به وصیت خودش، در کنار همان جدّ امامزاده‌اش، بدون تشریفاتی خاص در خاک ماند. همان شاه فاتح صفوی که امضایش عوض شاه و سلطان این بود: کلب آستان علی، عباس.