شب را سه قسمت کنید. چون یک‌سوم از آن گذشت، پدرِ خاک ترکِ خاک گفته. نوعِ بشر یتیم شود. گفتند کدام شمشیر آن‌قدر بلند بوده که علی‌ع را به قتل آورده؟ گفتند در محراب. چشم‌ها گرد شد. طبیبِ یهودی رگ را بر فرقِ حضرت نشاند، برداشت، نگریست، به‌تأسف سر تکان داد. چگونه پیشانی را شکافته؟ گفته شد زخمی‌ست که از اُحُد بر سر مانده. توصیهٔ طبیب در کوفه پیچ خورد. مقابلِ خانه پر از کودکانِ شیربه‌دست شد. دیشب کسی به درِ خانه‌شان نیامده.

پسر به فرمودهٔ پدر از همان غذا و آب خود نزدِ ضارب برد. اشقی‌الاشقیا گفت هزار درهم شمشیر را خریدم، هزار درهم زهرش دادم، گر بر دریا می‌زدم جانداری در آن نمی‌ماند. زخم را نشانِ دختر ندادند. عباس‌ع راهِ بیرون پیش گرفت. امیرالمؤمنین‌ع بازش‌خواند که تو نیز فرزندِ فاطمه‌ای. پسِ تابوت را حسنین‌ع گرفتند و تابوت پیش رفت. نوح‌ع بر قبر نوشته بود: هذا قبر امیرالمؤمنین. پدرِ خاک در خاک شد.