حرف‌های قشنگ معاویه

یک جوانمردی باید پیدا بشود نامه‌ها و سخنان معاویه ملعون را جمع‌آوری کند، بدون ذکر نامی از او پخش کند میان خلق‌الله. خلق‌الله بخوانند و کیف کنند. عشق کنند از سخنان حق‌طلبانه‌اش. ببینید وقتی دارد عمرو عاص را برای جنگ با استاندارِ امیرالمؤمنین در مصر می‌فرستد با او چه می‌گوید: «تو را به تقوای الهی و مدارا و طمأنینه و پرهیز از شتاب‌زدگی و نیکی به همه مردم سفارش می‌کنم. اگر کسی به تو روی آورد، او را بپذیر. اگر کسی به تو پشت کرد، نخست او را عفو کن و مهلتش بده؛ اگر بازگشت، او را بپذیر و اگر با تمام این کارها بازنگشت، او را مجازات کن. مردم را به صلح و اتحاد فرابخوان. در صورت پیروزی، کسانی را که به تو یاری رسانده‌اند نزدیک‌ترین افراد خویش کن.»

او حتی علی علیه‌السلام را نیز که دین را از او پی‌ریزی کرده‌اند اندرز می‌دهد و انکار می‌کند:

خداوند متعال در کتاب محکمش می‌گوید: «به‌یقین به تو و پیامبرانى که پیش از تو بودند وحى شده است که اگر مشرک شوى، عملت باطل می‌شود و از زیانکاران خواهى بود». من تو را بر حذر مىدارم از اینکه اعمال خود را حبط و نابود کنى و سابقه خود را به سبب ایجاد تفرقه در این امت بر باد دهى. از خدا بپرهیز و روز قیامت را به یاد آور و از ریختن خون مسلمانان دست بردار. من از رسول خدا شنیدم که فرمود: اگر تمام اهل صنعا و عدن دست به دست هم دهند و یک نفر از مسلمانان را به قتل برسانند، خداوند همه آنها را به صورت در آتش دوزخ خواهد افکند. پس چگونه خواهد بود حال کسى که بزرگان اسلام و سران مهاجران را به قتل برساند؟ این آسیاب جنگ را که به راه انداختهاى و اهل قرآن و صاحبان عبادت و ایمان را از پیرمرد تا جوانان نوخواسته، کسانى که همه به خداوند متعال ایمان دارند و مخلصند و نسبت به رسولش اقرار دارند و عارفند، از بین مىبرد، رها ساز. اگر تو اى ابوالحسن، به خاطر این جنگ مىکنى که امیر و خلیفه مسلمانان هستى، به جانم سوگند اگر خلافت تو صحیح بود، ممکن بود این عذر در جنگ با مسلمانان از تو پذیرفته شود؛ ولى خلافت تو صحیح نیست. چگونه ممکن است صحیح باشد در حالى که اهل شام در آن داخل نشدند و با تو بیعت نکردند. به خدا سوگند جنگ آنها را خورده و چیزى از آنها باقى نمانده جز به مانند تهمانده آبى که در آبگیر باقى مىماند.

چقدر این کلمات می‌تواند آدم‌ها را دچار دودلی کند. خیلی‌ها واقعاً باور داشتند معاویه جانشین رسول خداست. این شوخی نیست. شما چگونه می‌توانی بدونِ تقویتِ پایه‌های اعتقادی و ایمانی خودت هر جایی بروی و هر حرفی را بشنوی؟ تنها وقتی باورها محکم می‌شود می‌توان امیدوار بود حرف های مشابهِ حق آدم را نلرزاند، وگرنه حرف‌های قشنگ برای آدم‌های مشنگ تا دلت بخواهد هست.

وقتی برای همه جا هست: یکسان‌سازی

یک روزی محمدرضا شریفی‌نیا در برنامه خندوانه حاضر بود و سخنرانی غرایی در مذمت دنیا و تبلیغ خودشناسی و اغتنام عمر اجرا کرد. تاریخش را با جست‌وجویی ساده یحتمل بتوان یافت. آن قسمت را وقتی دیدم، ابتدایش برایم خاص بود. مخصوص آنکه شعر نویی را خواند با مطلع «طی شد این عمر تو دانی به چه سان؟» که در مذمت دنیاپرستی و تأکید بر غنیمت شمردن عمر بود. دقایقی که از اجرایش گذشت یاد سریال بلک میرر (Black mirror) افتادم.

این سریال انگلیسی جامعه مجازی را پشت سر گذاشته و به جامعه الحاقی رسیده. در جامعه الحاقی دیگر رسانه به انسان ملحق می‌شود و عضوی از بدن اوست. همه مجبورند برای تأمین انرژیِ این جامعه هر روز رکاب بزنند و امتیاز جمع کنند برای ادامه حیات. رسانه هم که در حلق‌شان فروست. یک سیاه‌پوست شیفتۀ صدای دختری می‌شود و تشویقش می‌کند در برنامه استعدادیابی بزرگ آن جامعه شرکت کند. خودش برایش امتیاز جمع می‌کند و بلیت شرکت در مسابقه را می‌خرد. داوران مسابقه، که بسیار عوضی و هیز و دلال تشریف دارند، صدایش را نمی‌پسندند و عوضش پیشنهاد بازی در فیلم‌های پورن می‌دهند. دختر خوش‌صدا زیر فشار عموم می‌پذیرد.

پسر سیاه‌پوست از این پیشامد دیوانه می‌شود و پس از چندی درب و داغونی، مصمم می‌شود خودش بلیت حضور در این مسابقه را بخرد و آنجا به حساب داوران و عوامل برسد. در صحن مسابقه با اعصابی خراب شروع به فحش و فحش‌کاری می‌کند و با شیشه‌ای زیر گلوی خود آنان را تهدید به مرگ می‌کند. داوران نیز این حرکت را متعمدانه و سالوس‌مآبانه به حساب بازیگری می‌گذارند و به او پیشنهاد برنامه‌ای در رسانه و پولی می‌دهند. با تردید و حیرت می‌پذیرد و او نیز جایی در رسانه می‌یابد. بله. در رسانه برای همه جا هست. آنی منبری نشان می‌دهد و آنی بعد آوازی و رقصی. برای همه سلیقه‌ها باید باشد و حداکثر خلایق باید جذب شوند. حالا در برنامه خندوانه که نمادی از بطالت‌ها و مسخرگی‌هاست، محمدرضا شریفی‌نیایی هم بیاید بطالت را قدح کند؛ به کجا برمی‌خورد؟ به این می‌گویند یکسان‌سازی. به همین سادگی. جا برای همه هست.