برای بیهویتیهای زبان فارسی
حدود شش سال پیش، سرِ کلاس میدیدم دانشآموزان عِرقی به زبان فارسی ندارند و در دفترِ دبیران نیز میشنیدم معلمان دانش و دفاعی برابرِ اصلِ هویتشان ندارند به کنار، بلکه آن را تمسخر و تحقیر هم میکنند. در همین حین میدیدم در کتابهای رسمی و نوشتههای فضای مجازی عزمی برای درستنویسی «خط فارسی» نیست. با استادان که مشورت میکردم، اغلبشان درباره نحوِ زبان نگرانیِ خاصی نداشتند، ولی از سرنوشتِ خط فارسی بیمناک بودند.
واقعاً خطّ فارسی چه اهمیتی دارد؟ از آن مهمتر، خودِ زبانِ فارسی به چه کار میآید و چرا برای آن باید کاری کرد؟ من نمیخواهم شما را به حرفهای رهبر در این مورد و اهتمام ایشان به زبان و ادبیات فارسی ارجاع بدهم. از سرنوشتِ خط و زبان فارسی در هند و پاکستان و افغانستان و تاجیکستان و دیگر نقاط نیز سخنی نمیگویم؛ آن نقشههای دقیق استعمار که برخی شد و برخی نگرفت. حتی این را هم نمیگویم صحبتِ تغییرِ خط فارسی چه قبل از انقلاب و چه پس از انقلاب بسیار جدی و مسئلهبرانگیز بود و هست. عجیبتر اینکه اصلاً به این سو نیز نمیروم که بخشِ بزرگی از میراثِ فرهنگی و معنویِ بشری به خط فارسی و به نامِ بزرگانی چون فردوسی و نظامی و مولوی و سعدی و حافظ و این و آن و مانندهایشان است. به جانِ خودم از تاریخ تمدن ویل دورانت و ممیزِ تمدن بودنِ زبان و خط نیز کلمهای نمیگویم. فقط میپرسم ایرانیبودن یعنی چه؟ در یک کلام: زبان فارسی و خط فارسی. ایران مجموعهای از انسانهاییست که با زبان فارسی با هم سخن میگویند و به خط فارسی مینویسند. به نظرم مسئله روشنتر از خورشید در آسمان است.
آنگونه که استادان زبان فارسی فرمودهاند، در بابِ خودِ زبانِ فارسی آنقدری نگرانی نیست؛ چرا که تا گویندگانی مانندِ بیهقی و فردوسی و شاعران و نویسندگانِ معنوی و فرهنگیِ فارسینویس هستند، زبانِ فارسی هم هست. البته خیلی هم نباید خیالمان راحت باشد، چون ممکن است آنقدر به زبانهای دیگر ترجمه بشوند که مثلاً مانند لاتیننویسان و یونانیزبانها نیازی به اصلِ زبانشان حس نشود! ولی به هر حال خطرش دورتر است. آنچه ترسناک است خطّ فارسیست. خطّ فارسی خودش استعدادِ چندگونهنویسی را دارد و این موضوع مزایا و معالاسف معایبی دارد.
میدانید که خط چون صورت نوشتاری زبان است، در همهجای دنیا دیرتر تغییر میکند و تقریباً همۀ زبانهای زندۀ دنیا همانگونه که نوشته میشوند خوانده نمیشوند. مثالهایش از حوصلۀ این مقال بیرون است. طبیعی هم هست، چون خط و حتی خودِ زبان نشانه و قرارداد است. برای نمونه واژۀ خواهر در فارسی و Knife انگلیسی را عجالتاً از بنده بپذیرید. امروز شاهدیم در نوشتههای مجازی و گاه رسمی کارهایی با خط فارسی میشود که یک تهدید بزرگ را پیش چشم ما میآورد: گسست فرهنگی.
اگر با این کارها ما نتوانیم متنِ ده سال و صد سال و هزار سال پیشمان را بخوانیم، فاتحۀ دانش و تمدن و فرهنگمان خوانده است خداینکرده. ویژگیِ شگفتِ خط و زبان فارسی در همین بود که فردوسیِ هزار سالِ پیش را میتوانیم بخوانیم. انگلیسیِ چهارصد سال پیشِ شکسپیر برای خودِ انگلیسیها خواندنی نیست و چهار باری ترجمه شده! اینکه چرا فارسی این ویژگی را دارد و بد است یا خوب است، خودش مبحثی جداست؛ اکنون سخن بر سرِ این است که دانشآموز این نکات را نمیداند، چون معلمش روشنگری نمیکند و این معلم نیز جرمی ندارد، چون عِرق و دانش و مهارتی در این زمینه به او ارائه نشده است.
حال ما باید چه کنیم؟ خیلی موجز، بسنجیم که برای افزایشِ مهارت و دانش و دلبستگیِ دانشآموز و معلمِ زبان و ادبیات فارسی چه کارهایی میشود کرد. اگر با جشنواره میشود، اگر با دورهها میشود، اگر با تولیدِ محتوا میشود، اگر با هر چیزی میشود، اندیشهورزان را جمع کنیم تا در این باب سقفی بگشایند و طرحی نو دراندازند. بدونِ تعصب باید عرض کنم که احتمالاً این معضل با روندِ تحصیلاتِ تکمیلیِ معلمان و تزریقِ دبیرانِ باسوادتر در آینده کمرنگتر شود، ولی به خاطر اهمیتِ این موضوع در هویتِ ایرانیاسلامیمان، باید در فهرست دغدغههای بزرگمان حاضر باشد.