دانش و خواستهست نرگس و گل / که به یک جای نشکفند به هم
هر که را دانش است، خواسته نیست / وآنکه را خواستهست، دانش کم
این دو بیت بازمانده از شهید بلخی جزء قدیمیترین اسناد ناهمگونی دانایی و دارایی در ادب فارسی است. گویی هزار سال پیش نیز خواسته و دارایی با دانش در عالم طبیعی یک جا گرد نمیآمدند؛ همانگونه که گلِ اسفندماهیِ نرگس با گل اردیبهشتی سرخ یا همان محمدی در یک موسم نمیرویند.
برخی خواهند گفت امروز دانش و دارایی ملتزم هماند و مانند گذشتهها نیست. البته که این دانش ملتزم به دارایی است و بر محور اصالت اقتصاد شکل گرفته، نه ذات دانش. نمیگوییم بد است. میگوییم میان دانش با اصالت اقتصاد و دانش با محوریت هدایت و حقیقت تفاوتی معنادار است که درنیافتن این تفاوت آدمی را گول خواهد کرد.
آنها که راه خود را به کسب سرمایه نهادند، به ازای سعیشان توفیقی مییابند؛ چه دنیایی، چه عقبایی. جویندگان دانش باید بدانند که ممکن است در جوار دانش حقیقی به نانی هم برسند، اما به این امید سراغش نروند تا نومید نشوند. به لذایذی در این وادی برسند که نان و آب رنگ ببازد. آنها هم که همچون شهید بلخی و دیگران و خود من نالههایی زدهاند، اغلب غم همراهان و عائله خوردهاند؛ درست یا نادرست. به هر صورت، تا اهل زمان در اندوه نیازهای اولیه مادی ماندهاند، نیل به دانش حتی ناهنجار مینماید. پس معمولی باشید و در نهان پیگیر دانش باشید؛ بی خوف ملامت ملامتگران.
+ نوشته شده در دوشنبه یکم اسفند ۱۴۰۱ ساعت 7:7 توسط ابرمیم
|