و در ژرفای دوزخ جایگاهی ویژه خواهی داشت
به هارون گفته بود تا پای جان، مال، اولاد و دینم از تو اطاعت میکنم. هارون، خوشحال از این سرسپردگی، بلافاصله همراه غلام به سیاهچال فرستادش. به دستور خلیفه بیش از چهل تن از سادات زندان را کشت. حالا از همهچیز مأیوس، ظهر ماه مبارک رمضان، حمیدبنقحطبه علناً سفره انداخته بود و گرم خوردن بود: «حالا دانستی چرا روزه نمیگیرم؟ دستم را به خون اولاد پیامبر، اینگونه بیرحمانه آلوده کردم. روزهداری برایم هیچ سودی ندارد.» این جریان را برای حضرت رضا سلاماللهعلیه گفتند. امام فرمودند: «به خدا سوگند، آن یأس او از رحمت خداوند از گناهش بدتر است.»
توفیقی شد تا ساختهٔ جدید آقای نولان را ببینم: اوپنهایمر. حرف زدن دربارهٔ این چیزها آدمی را لال میکند. علی علیهالسلام به مالک گفت اگر شبانه کسی را در حال گناه دیدی، صبح به چشم گناهکار نگاهش نکن، شاید توبه کرده باشد. حالا من به خودم میگویم اگر اوپنهایمر و همکارانش را در پروژه منهتن در حال ساخت بمبی دیدی که ۲۲۰ هزار نفر را جزغاله کرد، ملامتش نکن، شاید توبه کرده باشد. البته بعدش فهمید چه کرده و برای توقفِ این بمبسازیها فریادهایی هم زد. حساب و کتاب رستاخیز هم بماند برای پروردگار. تنها اوست که دقیقاً میداند چه شده.
من اهل ملامت و شماتت نیستم. بیش از هر چیزی از خودم میترسم. میترسم این آتیلای درونم روزی آب ببیند و مهارتش در شناگری را به رخ همه بکشاند. نوعِ انسان تنها لحظهای که میمیرد بیآزار است. بسیار مهیب و ترسناک است در این باره حرف زدن. هیچگاه درونم خالیتر از اکنون نبوده.