ور رفتن شعر با شناخت
گفتیم که کتاب چهارمقالۀ نظامی عروضی از نگاه تئوری کتاب قوی و تأثیرگذاریست. او دربارۀ شاعری معتقد است این فن در مجموع با قوای شناختیِ آدمیزاد سر و کار دارد. مثلاً مفهوم کوچکی را در نظر او بسیار بزرگ کند یا معنی و مثال بزرگی را برایش خوار و خفیف کند؛ زشتیهای ذهنِ مخاطب را زیبا جلوه دهد و زیباییهای مغز او را زشت کند؛ به کاری که اصلاً در مخیلهاش راهی ندارد تشویقش کند یا او را از کاری که برای انجامش مصممشده منصرف کند. و از این قبیل. همان اول هم حکایتی برای اثبات این نظریه شعر و شاعری میآورد که کوتاه و مؤثر است.
به احمدبنعبداللهِ خجستانی گفتند تو که تا دیروز به مردم خر کرایه میدادی و شغل معمولی و زندگی سادهای داشتی، چه شد که سرزمین خراسان به دست تو افتاد و اینهمه برو بیا و خدم و حشم پیدا کردی؟ گفت من سرگرم زندگی روزمره بودم که دیوان حنظلۀ بادغیسی به دستم افتاد. بازش کردم و این دو بیت آمد:
مهتری گر به کام شیر در است / شو خطر کن ز کام شیر بجوی
یا بزرگی و عزّ و نعمت و جاه / یا چو مردانْت مرگ رویاروی
دیدم نوشته اگر برای به دست آوردن بزرگی باید در دهان شیر بروی و با خطرات بزرگ روبرو شوی، برو! دو حالت بیشتر ندارد: یا به بزرگی و عزت و نعمت و مقام میرسی یا مثلِ یک مرد کشته میشوی. رها کن این زندگی احمقانۀ روزمره را! آنچنان این دو بیت مرا تحت تأثیر قرار داد که خرهایم را فروختم و اسب خریدم و رفتم نزد برادر یعقوب لیث. بر اثر رشادتها و بزنبزنهای پردامنهام رفتهرفته تمامِ خراسانِ بزرگ را به چنگ آوردم. البته ناگفته نماند که این آقای خجستانی همهجور حمله و غارت و مکر و حیله را هم ظاهراً به کار بسته تا به این مقام دنیایی نایل شده، ولی همهاش را انداخته گردنِ آن دو بیت. این هم یکی دیگر از تأثیرات کلام قوی در آدمهای مستعد.