فرزندان اسحاق حق پدر را کف دستش گذاشتند. تو باشی که دیر به دنیا نیایی. اگر بزرگ‌تر بودی و پیامبر خاتم هم از تو بود، ما مجبور نبودیم به جای افتخار به فرزندی ابراهیم، به مادرمان متصل باشیم. کاش ابراهیم تو را به قربان‌گاه می‌برد تا پیامبر خاتم نتواند ادعا کند من فرزند دو ذبیحم. کاش اسماعیل و هاجر در همان بیابان لم‌یزرع تلف می‌شدند تا ما مجبور نباشیم ذکری از سفر ابراهیم به مکه نیاوریم. کاش ساره زودتر صاحب فرزند می‌شد تا آن کنیز بی‌مقدار اسماعیل را نمی‌زایید.

بدبختی ما از همان روز آغازید. برای ما مثل روز روشن بود که از اسماعیل سرانجام محمد خواهد آمد. با تمام پدرانش نبرد کردیم و هر بار پیش از مرگ پدر، نطفه پسر منتقل شده بود. آن گونه که ما محمد و پدرانش را می‌شناختیم، کمتر انسانی خانواده‌اش را می‌شناسد. این عرب حرص ما را درآورد. ما را از خانه‌های‌مان بیرون کرد و اجازه نداد نزدیک او نقشه بکشیم و آزارش بدهیم. سرآخر خودش و پسرانش را هم کشتیم، اما نسلش منقرض نشد، از دخترش ادامه یافت. دامادش تنها کسی بود که توانست از پس قدرت ما بربیاید. دختر و داماد و فرزندانش را هم کشتیم. اگر بتوانیم، تمام دین‌دارانش را هم می‌کشیم.

هزار گونه در دینش انحراف ساختیم. باز هم می‌کوشیم. برای ما که در کتاب خودمان دست برده‌ایم، دست‌بردن در هیچ دینی دشوار نیست. برای ما که پیغمبران خودمان را هم کشتیم، کشتن محمد و نسلش خیلی سخت نیست. حق اسحاق خورده شد. حقش را می‌ستانیم. خودمان هم می‌دانیم این‌ها دروغ است، ولی برای سیطره بر جهان دستاویز خوبی‌ست. غیر از فرزندان اسرائیل، دیگران موجودیت و حق حیاتی ندارند. مشتی حشره و حیوان‌اند که یا باید بردهٔ ما باشند یا بمیرند. حقوق بشر یعنی حقوق ما، چون دیگران بشر نیستند که حق داشته باشند. بمیرید حیوانات کثیف و پست و سرکش. خداوند ما را برگزیده و وعدهٔ بهشت داده. او به ما ثروت می‌رساند، حتی از راه‌های نادرست. البته که هر کاری ما انجام بدهیم درست است. ما بیشتر از هر کسی ثروتمندیم. رسانه‌های دنیا در دست ماست. و هر کاری بخواهیم می‌توانیم بکنیم.