پایان دادن به زندگی
در کتابی که از کتابخانه ستاندم حسینعلی هروی چند ده صفحه از فروزانفر نوشته است. او رئیس دفتر رئیس دانشکده بوده و از نزدیکترین افراد به فروزانفر. در نِت نامش را جستم. دستی بر آتش شرح حافظ داشته و بچه گرگان است. قصهی عجیبی دارد.
جالب بود جایی ننوشته مسئول دفتر فروزانفر بوده است و تنها نُه سال خدمت در آموزش و پرورش را قید کردهاند و بعد رفتن به فرانسه برای تحصیل در رشته فرهنگ و تمدن اسلامی. حتی نوشتهاند شاگرد فروزانفر بوده است، در حالی که رشتهاش زبان فرانسه بود و هیچ کلاسی را با این استاد نگذرانده بود. البته خودش نوشته فروزانفر بهترین دانشکدهی من بود. عجیب است این واقعیتِ نهسالهی زندگی او که خود نیز به آن معترف است جایی حک نشده است.
او اکنون در جوار امامزاده عبدالله گرگان در خاک است. آه از این در خاک رفتن. قلبم از اینهمه امواتی که از آنها میخوانم در فشار است. بیشتر از این در فشار است که در یک خط نوشته بودند او به زندگی خود خاتمه داد. خودش مینویسد تفکرش چپی بوده است. یک چپی مانند همهی چپیهایی که در حکومت شاهِ راستگرا منصبهای بالا و پایینی داشتند. مثل همهنامسلمانانی که در حکومت اسلامی جایگاه دارند.
او را علینقی وزیری یا همان کلنل وزیری به فروزانفر معرفی میکند و فروز نیز میپذیرد. داماد برادر کلنل بود. دستخطی برای عنایتالله مجیدی نهاده که دستنوشتههای او در باب فروزانفر را تنظیم و چاپ کند. انتهای آن دستخط نوشته است: «دیگر آخرین لحظات است.» این جمله گویی صحهای بر خودکشی اوست. خبر خاصی هم از او در میان خبرها نیست. علت مرگش را مشکل ریوی دانستهاند. برای همه درگذشتگان آمرزش میطلبم. شب عجیب و سختی بود پنجشنبه. آههای زیادی از این مرگ کشیدم. خدا مهربانتر از ماست. ما مهربانیمان را از او داریم. او میداند و بندگانش.