حلال، آن هم به معصیت
روزی که قصهٔ ازدواجم با استوریِ علی کرمی برملا شد، هر کدام از دوستان و عزیزان بهنوعی احساسات خود را ابراز کردند و به دعا و تبریک پرداختند. اردیبهشت نودوهشت بود. یک عزیزی نوشت مبروکین انشاءالله، ظلّ توجهات نورین نیرین. یک دوستی بهمزاح گفت دستی هم به سر مجردها بکش. خودِ علی هم که سلطان واژگان است، عوضِ امضاء نوشت: دوست سالخوردهات. در این میان یک دوست مهربان که حتماً این متن را میخواند، چیزی بر خلافآمدِ عادت فرستاد: روایتی بلند با این مضمون که روزگاری میرسد که مردِ خانه جز به معصیت نمیتواند نان حلال به خانه بیاورد. در آن روز تجرد را به تأهل ترجیح میدهند. روزی که این خاطره را مینوشتم، نوشتم: آیا آن روز همین امروز است؟ نمیدانم. مگر نان حلال هم داریم؟
+ نوشته شده در جمعه نوزدهم فروردین ۱۴۰۱ ساعت 23:8 توسط ابرمیم
|