ذبح عدالت
شام عاشورا شب عجیبیست. آدم یاد شعر اخوان میافتد: دارها برچیده، خونها شستهاند. در حلقهٔ سینهزنان هیئتمان و در هجوم صدای حسینحسین از بلندگوها که شباهتی دور به محافل صوفیان داشت، انگار کردم از همیشه هم تنهاترم. لبانم را میدوزم، ولی نمیتوانم ننویسم که هنوز برایم حل نشده است چگونه میشود از حرکت یک امام علیهالسلام تنها سوگوارهای ساخت و پشت هزاران بلندگو مردم را برای گریه بر او تشجیع کرد، در حالی که وضعیتِ هیچچیزی پس از این ماتمنمایی تفاوتی با قبلش نکرده است.
نه. نباید از این حرفها زد. ممکن است در جرگهٔ روشنفکران قرار بگیری. شاید هم ضد ولایت فقیه قلمداد بشوی. اگر این برچسبها دردی از دین و دنیای ما دوا خواهد کرد، بزنید و به سوی همصفهای خود بروید و مرا با این پرسشها رها کنید. ما هم باید پس از میلیونها نفرساعت سوگواری و تناول هزاران کیسه برنج و میلیونها لیتر شربت و چای و پوشیدن و آویختن کیلومترها پارچه سیاه و ریختن دریادریا قطره اشک و هزارها بار بر سر و سینه زدن، کرکرههای مغازههایمان را بالا بکشیم و پشت میزهای کارمان بنشینیم و فرمان خودروها را به دست بگیریم و همانهایی باشیم که قبل از این بودیم.
چه اندازه برای من که از کودکی در دستههای زنجیرزنی و هیئات عزاداری با تمام وجودم نفس زدم و اشک ریختم دشوار است که بخواهم کلمهای درباره نتایج این رفتارها بگویم. خدای من گواه است از هر لحظهای خود را تنهاتر و بیپناهتر و بیمعناتر مییابم. دوست دارم قرنها با دیوار سخن بگویم.
ما دین را حب و بغض میدانیم و بانکهایی را که هر روز خون ما را بیشتر میمکند مبغوض نمیدانیم، که میپرستیم. ما تا آخرین سنگرها عقب نشستهایم و خودمان هم میدانیم این عزاداری زیانی به ظالمان نمیرساند، که بعضاً حامیان مالی این عزا نیز هستند! آن امامی که قرار است با دین جدید بیاید. و شگفتا که هر گروهی خود را همدین با دین او میپندارند و بر دگردینان پوزخند میزنند. من نه اسمی از دین میبینم، نه رسمی. چگونه میشود حسین علیهالسلام را دوست داشت و راهش را رها کرد؟ مگر حسین علیهالسلام با یزید ساخت؟ مگر علی علیهالسلام با معاویه کنار آمد؟
از دین هر چه را دوست داشتیم و با هر چه حال کردهایم برداشتهایم و باقی را کنجی پنهان کردهایم. اگر در جان تو این مسائل حل شده است، من آنقدر ساده و نادانم که از پسِ ادراکش برنمیآیم. تو در جامعهای برای ظلم بر حقیقت گریه میکنی که عدالت در تمام سطوحش ذبح شده است. یک بار نفست تنگ نشد که در حال خفهشدن ضجه بزنی امام من کجاست. حق ما این زندگی نکبتبار و خالی از امام علیهالسلام نیست.