🔻 در پایان جلسه بانمک‌شان که به نقد و شکر گذشت، برگشت بهم گفت آقا، مثل این‌که شما راضی بودید و چیزی نگفتید. گفتم گفتنی‌ها گفته شد، کسی حرف می‌زند که امیدی به اصلاح دارد.

🔻 حدود سال‌های ۱۳۶۰ خورشیدی جلساتی با حضور استادان زبان و ادبیات فارسی برای یافتن راهی برای بهبود اوضاع زبان و ادبیات فارسی برگزار شد. یکی از آن ده استاد مهدی اخوان ثالث بود. صورت جلسه را که دیدم برایم جالب بود حرفی از او ثبت نشده. نمی‌دانم چرا. یعنی واقعاً هیچ حرفی نزده یا ز بسیاری گفتار خموش بوده؟ البته برای کسی که از اخوان شناختی دارد این ماجرا هیچ عجیب نیست.

🔻 بچه‌ها قبل از جلسهٔ نظربازی مدام شلنگ و تخته می‌انداختند که باید چنین و چنان شود. من ادعایی نداشتم و لبخندزنان کنجی سرم به زیر و دستانم آویزان بود. درست مانند میمونی که ظهر تابستان در جنگل استوایی تسلیم روزگار شده.

🔻 این‌که تقریباً همهٔ ما در وهم خودمان زندگی می‌کنیم و چیزها را با پیش‌داوری‌های مغز خودمان محک می‌زنیم، مرا در خلوتم آرام‌تر خواهد کرد. دکتر پاینده می‌گفت نویسنده غلط‌های ویرایشی متنش را نمی‌بیند، چون از روی کلمات می‌پرد. ما هم با قالب‌های ذهن خودمان کلمات دیگران را می‌خوانیم و زود شمشیر به دست می‌گیریم و مستانه می‌کوبیمش. مرا به جمعیت این جماعت عشقی نیست.

🔻 علی می‌گوید خب که چی؟ نمی‌شود نومیدانه کنجی نشست و کاری نکرد. کمی در باب عمل بی‌عملی برایش چیزهایی ول می‌دهم. آن ساموراییِ بامزه را تعریف می‌کنم که هنگام محاصره گفت بهترین کار این است که کاری نکنیم. چون می‌پنداشت هر کاری کار را بدتر خواهد کرد. به مهدی قزلی می‌گویم پس چه باید کرد؟ می‌گوید اصبروا و صابروا و رابطوا؛ شکیبایی و ارتباطات.

🔻 بله عزیز من. این‌گونه است. هر حزبی به آن‌چه نزد اوست خوش است. هر کس در جهان خود رستگار می‌شود و از جهان دیگری خبر نمی‌شود.