برای علی
غلبهٔ عقیدتیمبارزاتی علی شریعتی مخاطبان امروزی را از کند و کاوهای روانشناسانه و پرداختهای خلاقانهاش محروم ساخته. برخی با مقصر وضع موجود دانستن او و همگنانش، خود را از گوهرهای زیبای نوشتههایش بینصیب کردهاند. او که معتقد بود انقلاب بدون آگاهی عامهٔ مردم حرکت هرم بر سر اوست و بهزودی این سر سقوط میکند، چگونه بانی انقلابی میتوانست باشد که در پی آگاهی خلق نباشد؟ به درک! چه اهمیتی دارد؟ مولای ما فرمود مردم دشمن چیزهایی هستند که نمیدانند. مولوی میگوید مردی در خواب بوده و ماری میرود در دهانش. جوانمردی به او سیبهای گندیده میدهد و میدواندش تا قی کند و مار خارج شود. پیش از خروج مار چقدر فحش نثار جوانمرد کرد. موسی هم سه بار اعتراض کرد که چرا فلان کردی و بهمان نکردی. معاویه به علی عزیز ما نامه نوشت که خسته نشدی از مسلمانکشی؟ مولای ما گاه پیاده به راه میافتاد سوی لشکرگاه از غیظِ بییاری و غیرتِ برخی میجوشید تا حضرت را راهیِ شهر کنند و خودشان به دفعِ فتنهٔ معاویه برخیزند. بگذریم. به خدا که باید بگذریم. وگرنه قدری تأمل در سیمای معظم قویترین مظلوم تاریخها همهمان را از دایرهٔ مسلمانی و انسانیت بیرون میکند. اگر در شناسنامهٔ ما درجِ اسلام شده، چه ترازویی جز امیرالمؤمنین سلاماللهعلیه میتواند عیارمان را بسنجد؟ یک جایی باید فرود آمد از کبریای حمق و متوجهِ این حقیقت شد که حق با علیست و علی با حق است.
.
علی! ای پارسای شام، ای شیر همه ایام
علی! ای واژههای حق به حلق و کام
علی! ای نور ما ظلمانیان در بام
علی! فریاد رس! فریاد از این ایام بیفرجام
.
تو را سنگی زدند، آهی زدی، خستی
نشستی خون ز رخسار و قدت شستی
چو گل خندیدی و در خاک چون طاووس باغ آسمان رستی
درون خاک، ای بابای خاک، ای همسر دریا و اقیانوس، چه میجستی؟
.
الا فتاحِ درهای فروبسته
نشسته پشت درهای غمین، خسته
چرا شد قامتت، قدت ز داغ رنج ایتام جهان هلالیوار و بشکسته؟
پدر جان! جانِ عالم در کف پایت، خموش و خوار و وابسته
.
کجایند آستینافشان، غزلخوانان، خوشان، دیوانگان، منگان؟
کجایند عاشقان، گولان، غزالان، شورپردازان؟
کجایند آشنایان، شاعران، چاکان گریبان، آسمانخوانان؟
کجایند عارفان، هوهوزنان، گیسوپریشان، نالهخوشداران؟
.
کجا شد مرتضای ما؟ چه شد مولای کوی ما؟ به محرابی درافتادی که اشقیالاشقیا از سمّ دریاها خوراکت داد. به دریایی درافتادی که بحر تشنگان از کربلا فریاد غم سر داد. علی را مردمانی همچو ما کشتند پیش از ضربت و ما سر، میافشانیم و میخوانیم هو الاول هو الآخر. که هست اینگونه همچون ما یتیم و قاتل بابا؟ نیارد آسمان جُندی، مگر از دل بری تندی