دردا ز بیکاری
نمیدانم آماری از معترضان چند روز گذشته درآمده یا نه، اما پیداست بیشترین درد بیکاریست. تنها یک جوان بیکار میتواند ساعتها در نت و خیابان بچرخد و به خاطر چرخیدن عبث در شبکههای اجتماعی مغزِ شستوشودادهشدهاش او را مایل به اعتراض کند.
گرچه این راه حل درستی نیست، غرب با خرکاری کشیدن از جوان این مشکل را حل کرده. ما آنقدر علافی و ولگردی را درمان نکردیم که جوان آیندهای برای خودش تصور نمیکند و میریزد بیرون. کسی که کار داشته باشد نمیفهمد کِی صبح شد و کِی شب. جوانِ بیکار هزار کار میکند و هزار فکر و خیال. اگر نظام نتواند برای متولدان دهه هشتاد و اواخر هفتاد مشغولیتی بیافریند، کلاهش پسِ معرکه است. و میدانید همه این مسائل به خاطر ماندن در دوراهی سنت و مدرنیته است. ما خودمان را باور نداریم. باور نداریم راهی را که در گذشته میرفتیم میتوانیم ادامه بدهیم. اسیر شدیم به خدا.