بر پشت من
بر پشت من یک دشت اسب تازهنفس تاخت میکند
از انبیای بنیاسماعیل
امشب بنیبشری نیست در زمین
در ضمن معجزات آخرالزمان
تفسیر جزء جدامانده از نُبی
از ماهوارههای بهشتی شنیدنیست
دیدم پیاله داری و منّاع گشتهای
تا چند تکخوری و تکآوا؟
یک جرعه هم به صحاری شور بخش
کِی گشتهام ملول ز زندان و میلهها؟
این چالهٔ سیاه خورشید میمکد
تا بعد از این نگویند شب رفتنیست، و خورشید ماندنی
از قلب ظلمت است که انوار میدمد
با چادر سیاه تو در معبد سپهر
مهراوه خونبهای سیاوش طلب کند
بر برق مینشیند و از نار بگذرد
غمگین نباش مرد در آتش
که سوختن
اندر خور تو نیست
در شأن کودکان هراسان ز زیور است
آتش دهان گشوده به موسی که من خدام!
باری، خدا به خیمهٔ اهل خدا وزان
یک دشت اسب تازهنفس تاخت میکند
بر پشت من
پنجم خرداد هزار و چهارصد و یک
+ نوشته شده در دوشنبه نهم خرداد ۱۴۰۱ ساعت 2:6 توسط ابرمیم
|