گاهی هم بد نیست سری به اخبار قدیمی بزنیم. من اغلب چنین کاری نمی‌کنم. به قدر کافی در خسران هستم. ولی خب، برای عبرت گرفتن بدک نیست. داد و قالی که یک مسئول یا خبرگزاری برای موضوعی راه انداخته پس از گذر زمانی رنگ می‌بازد و فرومی‌نشیند. تماشای این هیاهوها لبخند تلخی به لبان انسان می‌آورد. امروز که چند ماه از آغاز به کار دولت سیزدهم جمهوری اسلامی می‌گذرد دیدن رجزهای نخستین این جماعت من را غرق تلخند می‌کند. یک روز از سرمایه‌داری پرسیدند مگر پول در آوردن چه کم داشت که سراغ سیاست می‌روی. گفت سیاست هم راهی برای پول درآوردن است. به نظرم تنها پیامبران و معصومان از گزند این بلا در امان‌اند. در این دنیا هر کس ادعایی داشته باشد در معرض آن قرار می‌گیرد. آن‌قدر در آن مندک و مبتلا می‌شود که جمله غلط کردم از دهانش خارج شود. آن لحظه گشایش می‌رسد، اگرچه در تگِ چاه بیژن باشد.

شاید سال هزار و سیصد و نود و شش خورشیدی بود که من در جایی مشغول به کار بودم که دوستان همکارم جملگی از دانشگاه امام صادق علیه‌السلام صادر شده بودند. آن روزها علیه دولت روحانی حرف‌هایی می‌زدند که امروز موافقان آن مردک می‌زنند. حرف‌شان این بود باید کادرسازی کرد و وزیر و معاون و آدم در دستگاه اجرا وارد کرد. کردند. می‌بینیم غالب کابینه از همان جماعت‌اند. حتی کسانی بودند آن روز در آن ساختمان که امروز وزیرند و رفقایشان سمت‌های گوناگون یافتند و هزار داد و قال به هوا رفت. حتی دورادور به خود من هم پیشنهادهایی از این قبیل شد که در فلان وزارت‌خانه کارشناسی دون‌پایه باشم یا نباشم. در کلیله و گلستان و کتب این‌چنینی فراوان از تحذیر گردیدن با اصحاب قدرت و دولت خوانده بودم. آن‌ها زیاد مؤثر نبود. وضعیت زندگی‌ام روال نبود. از سوی دیگر هم خارخاری در مخ ماست که با هیچ بستگی اخت نمی‌شویم.

به نظر می‌رسد یک بار غلط کردم برای دوستان ما کافی نبوده و باز باید تا بن چاه بروند تا شاید کاروانی برای اسارت درشان بیاورد. گمان می‌کنم آن یوسف بود که تن به زلیخا نداد. دیگران مشتاق آمیزش با دنیایند و من از همه بدترم. سعدی حکایت می‌کند از عابدی که در پاسخ به پیشنهاد قصرنشینی پادشاه «بگفت آنجا پری‌رویان نغزند / چو گِل بسیار شد، پیلان بلغزند». سرآخر خودش هم رفت نزد شاه و زهد نتوانست نگه دارد و شد آنچه شد. نگاه می‌کنم به آن غوغاها و البته غوغاهای خودم که چنان می‌کنم و چنین نمی‌کنم. این خاصیت دنیاست که خبرش از خودش یزرگ‌تر است و آخرت که خودش از خبرش مدهوش‌کننده‌تر.