شنبه هفتم تیر چهار
یعنی میشود آدمی از ذلت کارمندی رها شود؟ من امیدوارم، هرچند باز عدهای دم از نظام تسخیر خواهند زد و روایات اجیربودن را با واجببودن خدمت به نظام اسلامی چنان به دیوار میکوبند که دیواری نخواهد ماند. با انهدام دیوارها دیگر موسم رهایی است. اما رهایی تازه آغاز گرفتاریهاست.
مهم نیست. مهم قدر من است که مدام میشکند و هیچ چیزی آن را متوقف نمیکند. آدمی مینویسد و میخواهد دیگران آن را بخوانند، ولی وقتی از اعماق اندوهش چیزی مینویسد گویی برهنه شده و هیچ دوست ندارد این عریانی بر کسی آشکار شود.
صد سال پیش در نظامهای اربابرعیتی مردمان از ترس سطوت و قشون ارباب مفتمفت کار میکردند و دم برنمیآوردند و اکنون در ساختارهای دیوانسالار نوین خلایق به خیال خود آزادند و زوری بر سرشان نیست، غافل از اینکه قانون بزرگترین زور موجود است و رؤسا با گوشهی چشمی میتوانند او را از هستی ساقط کنند.
چه چیزی عوض شده است؟ مردمان از روزگارانی که در غار میزیستند بیمناک طبیعت و حیات وحش و گرسنگی و پارهشدن بودند تا امروز که در خانهها و شهرهای آنچنانی ترسان و لرزان از فقدان سرمایههای بادبرندهی خودند. برای هر کدام هم توجیهات و مرامهایی با رنگ و لعاب جامعهپذیری و دین نهادهاند که پذیرنده متمدن و فهمیده باشد و نپذیرنده مطرود و نادان.
بار دیگر باید تأکید کرد که قطعاً در دوگانهی جامعه و فرد، فرد اصالت دارد و جامعه صرفاً موقتی و تغییرپذیر و نیازمدار است. بنابراین برای هزارمین مرتبه این جملات را با هم مرور میکنیم: انسان باید با نخواستن و نداشتن خود را رویینتن کند. نخواسته باشد تا برای کسب آن خود را بفروشد. نداشته باشد تا برای حفظ آن خود را تباه کند. آه که من هم فقط لب و دهنم.