خوابهای واقعی
🔺 افسوس که این خوابها واقعیست و آنچه ما واقعی میدانیم خواب و موهوم است. مردی را میشناختم که سالها نخوابیده بود. کیلومترها راه رفته بود تا خسته شود و بتواند گوشهای از شدت کوفتگی غش کند. بیفایده بود. تمام شب، تمام روز، تمام هفته، تمام ماه، تمام سالها بیدار بود. برای او دیگر این فریب روز و شب رنگی نداشت، ولی در عوض، هیچوقت نمیتوانست خواب ببیند و برخیزد بگوید خواب بوده و باز به همان زندگی پیشین ادامه بدهد.
🔸 تو همان جایی میروی که خوابها میبرندت. اصلاً تو همان جایی و این جایی که الآن هستی مقصد و مأوای تو نیست. تو در این تن، در این لباس، در این کفش، در این محل کار، در این خودرو، در این خانه، در این شهر و روستا و بیابان و کوه و دشت مقیم نخواهی شد. اگر در قصری یا در بیغوله یا در سمت مدیر یا در جایگاه فرزند و پدر و مادر، آنجا نمیمانی. تو اگر حساب بانکیات سراسر صفرهای آنچنانیست یا شپش در جیبت شش قاب بازی میکند یا چندین نفر برایت خم و راست میشوند یا مجبوری برای تعدادی انسان معلومالحال رکوع و سجده کنی، بدان که هیچکدام از اینها نخواهی بود و نخواهی ماند.
🔻 صبور باش. عمر این دنیای تو تمام شده است. این را زمانی ادراک خواهی کرد که به عمر گذشتهات بنگری. حتی یک چشم بر هم زدن هم نبوده. عمر رفته است و عمل تو مانده. عمر رفته و اخلاق و روش زندگیات مانده. عمر رفته و خوابهای روحت مانده. همینها تا ابد تویی. تو تنها همین عمل و خلق و خو و خواب و خیالاتی. پولت رفته، ولی روش رفتار تو با پول مانده. چیزها رفته و روشها مانده. اگر تمام عمرت را برای ادراک این امور بگذاری و برایش هزینههای فراوان بدهی، بدان که نهتنها زیان نکردهای، بلکه تنها برندهٔ جهان تویی.