حکمتهای پدرسالارانه؛ علاجهای قبل از وقوع
🎥 این روزها که مجموعه پدرسالار برای چندمین بار بازپخش میشود چیزهای مبهمی از آن روزها که کودکی ششساله بودم به یادم میآورد. میبینم همین مجموعۀ ظاهراً زپرتی چقدر حرف درونش دارد؛ گرچه واقعاً زپرتی نیست.
😤 وقتی اسداللهخان بعد از سرکشیِ فرزندِ کوچکش خشمش بالا میگیرد و مانندِ طوفانی حتی بهسازترین فرزندانش را نیز از خانه و کار محروم میکند، با خودم میگویم آی آدمِ باشعور! علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد. پیش از آنکه دُمت را بگیرند و پرتت کنند بیرون بههوش باش و خودت جایی مستقل را تدارک ببین. زودتر از اینکه شغلت به خطر بیفتد کارِ دیگری زیرِ سر داشته باش که هم مانندِ آزادگان زندگی کنی و هم کاسۀ چهکنم چهکنم به دستت نباشد. تا مملکت و وطنت ویران نشده و در چنگال دشمن قرار نگرفته آن را قدرتمند و آباد کن. و از همه مهمتر: زان پیشتر که عالم فانی شود خراب، آمادۀ سفر باش.
⛔️ هیچکس هیچ تضمینی ندارد که چند وقت دیگر در این دنیای در حال زوال زندگی کند. توهمِ جوانی فریبت ندهد. مگر آنهمه کودک و جوانی که زیر خاک آرمیدهاند خونِ کمرنگتری از تو داشتهاند؟
♦️ اگر پدرسالارِ عالم غیظ کند و بالای سرت بیاید، دیگر نمیتوانی برابرش مقاومت کنی. باید بساطت را جمعکرده و جمعنکرده گورت را پیدا کنی و رحلت کنی؛ چون که همه چیزت را او به تو داده و رگ حیات تو به دست اوست. اما اگر همه چیزت به دست خدا باشد و همواره در محضر او حاضر باشی و او را ناظر همۀ اعمالت ببینی، اتفاقاً مرگ را بسیار و بسیار دوست خواهی داشت، چون به او میرسی و رنجهای دوری تمام میشود.
⚠️ اما چه فایده که اغلب ما نوک دماغمان را میبینیم و اهل کوشش برای اصلاح کارها نیستیم. خستهایم و مثل سنگ به زمین چسبیدهایم. هیچ با خود فکر نمیکنیم که ممکن است بهزودی این سنگ را عابری بردارد و هزار کار با آن بکند. تلاش در لحظۀ آخر چه فایدهای دارد؟ مگر توبۀ آنِ آخر فرعون به کاری آمد؟ در هر چیزی عبرتهاست. و چه کماند عبرتگیرندگان.