به جای لیلیان مشتاق مجنون بوده‌ام اغلب
مبین اشکم، که غرقی در دل خون بوده‌ام اغلب

.

جَنین می‌خواست تا اولاد آدم باشد اما گفت
مدائن آنِ مدیونان، که بیرون بوده‌ام اغلب

.

ز دستم رفت رقصِ ماهیِ مشتاقِ خورشیدی
سماوات است رسوا بس که گردون بوده‌ام اغلب

.

من از این قوم گریان غالباً چیزی نمی‌خواهم
که از آن شاهِ خندان شاد و ممنون بوده‌ام اغلب

.

بنی‌رنجند و بی‌گنجند، دیواری خراب‌اندود
تو را شیرین پسندیدند و زیتون بوده‌ام اغلب

.

نه آغوشی طلب‌کارم، نه گوشی، زهر مارم من
شفا می‌گیرم احیاناً چو قانون بوده‌ام اغلب

.

در این بالانشینی‌های کوه و ابر و باد انگار
به رغم برج‌ها صحرا و هامون بوده‌ام اغلب

.

چگونه باشم آنجایی که جای غیر هم شرم است؟
بزن بر گردنم تیغی که مفتون بوده‌ام اغلب

.

اگر مانندِ هیچم اعتبار نیستی باشد
به این بی‌اعتباری باز مدیون بوده‌ام اغلب

.

حدیث هیچ گویا از همه رایج‌تر است آنجا
که اینجا هر نَمی گوید که جیحون بوده‌ام اغلب

.
.
.
.

نهم فروردینِ دو