مجوس آب
ما آخرین پشت از آتشپرستانیم
خاکستری خاموش در یاد طوفانیم
.
ضحاک میخندد: «جمشیدیان مردهند!»
با صد فریدون هم ما بینوایانیم
.
آنشب مقدسها از بیم قدست سوخت
امروز میبینی ققنوسِ پایانیم
.
تا آخرین پرها سیمرغ میبالد
چون زال زر ما هم سهم بیابانیم
.
رودابه آویزد گیسو ز بام اما
ما دست بر سر در سوگ زریرانیم
.
مهریهات آب است، بر آتشم مهری
در این سیاووشان دلتنگ بارانیم
.
رستم ز دستانت هرچند رستن نیست
انگشتری خون از لعل بدخشانیم
.
ما تازهنعلانِ سمهای اسبانیم
بر ما بتازان تا دیگر نتازانیم
.
حالا که بر دادهست ای باغبان باغت
بر ما هرس بهتر، خار گلستانیم
.
شهر شما دور است از این بیابانها
بیمرگ دقیانوس! در غار میمانیم
.
.
.
سیزده مرداد دو
+ نوشته شده در جمعه سیزدهم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 14:33 توسط ابرمیم
|