روضه‌خوان از دو رود می‌خواند
ناله دارد، سرود می‌خواند
قوم عاد است این، برادر من
چنگ در چله عود می‌خواند
عمداً امشب برای خاطر ما
از خیام و عمود می‌خواند
نام‌ها گم شدند، درمان هم
پیر خم از خمود می‌خواند
عارفی، خود فقیه عالی‌قدر
بی‌شواهد شهود می‌خواند
شاهدی سکهٔ سیاه مرا
شرح رایات سود می‌خواند
گبر آتش نمی‌کند خاموش
داد را دیده، دود می‌خواند
هستی‌اش رفته در فنا، اما
از شد و هست و بود می‌خواند
قوت خاک مردهٔ ما را
در اشارات کود می‌خواند
من اگر شاعرم، تو عاقل باش
عقل را بی قیود می‌خواند
در احادیث جهل و عقل انگار
همه را با جنود می‌خواند
روضه‌خوان، روضه خانهٔ من بود
پس چرا از حدود می‌خواند؟
گریه دارم، بخوان، شب اشک است
روضه را مشک و رود می‌خواند
درد دین دارد این، تو شعرش خوان
خون شما را درود می‌خواند

مهرِ یک