غمت نباشد عزیزم
دوباره با تو تماشای هر چه بود کنم
به کفر ارزد اگر بر تو صد سجود کنم
وجود عازم اعدام من به دار تو خوش
روا مدار عدم را برت وجود کنم
روانتر از تو سرودی به بحر قافیه نیست
قفای قلهٔ قافم که شرح رود کنم
قفس بریده مرا، مرغکم غزل بسرای
امیدوار به تارم که با تو پود کنم
شبی که در قدمت گم شد آن خیابانها
چرا طلوع کند دم؟ چرا صعود کنم؟
نگار نازک نازکدل نگارینم
دوباره کهف بجویم که با تو سود کنم
به جز سپاس و ستایش نمانده بر لب من
که پیشکش به تو آیینهدار جود کنم
غمت نباشد عزیزم، خدای ما هم هست
اگرچه معجزه را در زمانه دود کنم
فدای قلب تپانت به وقت خنده گل
خوش است در تو تماشای هر چه بود کنم
بیست و نه آبان هزار و چهارصد
+ نوشته شده در یکشنبه سی ام آبان ۱۴۰۰ ساعت 0:58 توسط ابرمیم
|