خالد فرزند سنان یا اسرار ترکمنصحرا
🔻
برای من که سه سال پیش آنهمه سبزی و مزارعِ دیم را دیده بودم، صحرای ترکمن تقریباً آن طراوت سابق را نداشت. کلاله همانجور زیبا و نشاکاریشده بود. باز هم نشد چکدرمه بخوریم. عوضش غذای سنتیِ دیگرِ ترکمنها را زدیم: مانتی. ترکیبی از خمیر و گوشت و ماست بود. کمی نمک میخواست تا به عنوانِ یک چاشنیِ آرام مقبول بیفتد. ترکمنها هنوز آسوده و بیآزارند. آیا همینها کار خالد را به قلۀ کوهی در جرجان کشاندهاند، چنانکه در مجمعالبیان آمده؟ خالد انگاری با آتشپرستان گلاویز شده و معجزۀ چهل شبانهروز بارانش که هر هیزمی را خیساند و هر آتشی را کشت هم مجوسها را سرِ عقل نیاورد. نوشتهاند میانِ عیسی و محمد علیهماالسلام چهار مبلّغ بودهاند که سه نفر در بنیاسرائیل و یک نفر از یمن برخاسته و این یک نفر چهل سال پیش از پیامبرِ آخرین زیسته.
🔺
بعید است. آتشپرستان به جایی نهان از تاریخ رفتهاند. ترکمنها مسلمانند. شیعه دارند و سنی هم. جایی در اسرار ترکمن نوشته بود این قبرها که اکنون به نام آلتپرستان شهره است ربطی به آلت ندارد؛ نمادی از مردان و زنان ترکمن است. این هم بعید است. این مزارها برای سالهای پیش از اسلام است. اگر هم کسی در ایران باشد که آلت را بپرستد، ما خبری از آن نداریم. آیا خالد گفته مرا در جایی به خاک بسپارید که جماعت ناخداپرست دفناند؟ این نیز عجیب است و دور است از نبی خدا.
✍️
چنین مکتوب است که از دستِ عصیان و حرفنشنویِ قومش وصیت کرده در دوردستی سوا از خلقِ دور از حق باشد. اما گویا رازهایی در این میان هست که ما نمیدانیم؛ ما نمیدانیم چرا در جوارِ این مردِ حق، صوفیانِ هوهوزن و زنان و مردانِ گردشگر با گذشت بیش از هزار سال هنوز در آمدشدناند. بهارِ سه سال پیش این نقطه از بیفرهنگی بوی نامطبوعی برداشته بود. من نه قاضیام، نه اهلِ صلاح و درستی، ولی این مردِ خدا حرمت دارد. چگونه است که نزدِ یک عالمِ دین با آدابی خاص حاضر میشویم و در جوارِ تربتِ نبیِ پروردگار نزاکت و حقّ صاحبخانه را فراموش میکنیم؟ جذابیتهای طبیعتِ این قله و دریایی از مِه و درههای تمامنشدنی در زیرِ پا، هر مشتاقِ طبیعتی را به اینجا میکشاند و شاید بحثِ بیحرمتی به خالد نبی هم آنگونه که ما برداشت میکنیم در میان نباشد.
❤️
هر دویمان دلمان برای خالد بن سنانِ عزیز تنگ شده بود. باز هم ما را بطلب. ما دوستت داریم.