در دست بادها دادم عنان اشک
رفتم ز یادها با بادبان اشک

در مأمنی که نیست یک قطره در امان
ایمن مشو ز غم با الامان اشک

غم با صدای تو، ای گریهٔ خموش
بسیار رفته است تا بی‌کران اشک

شک کرده آب بحر بر کشتی یقین
کز بام دیده ریخت این ناودان اشک

ای پاره‌حنجرم، ای بسته کام من
دلبستهٔ تواَند دلدادگان اشک

مستأصل جنون، چشمان غرق خون
گویند گونه‌گون از این و آن اشک

ما ماندهٔ زمین، تو نزد آسمان
فرق است از زمین تا آسمان اشک

شهریورِ یک