مهدوی دامغانی از زبان تمیمداری
اول بار در دانشگاه علامه طباطبایی نام دکتر احمد مهدوی دامغانی را از زبان دکتر احمد تمیمداری شنیدم. بسیار ارادت میورزید و مفتخر بود به این شاگردی. خبر درگذشت این استاد تنها مرا به دکتر تمیمداری سوق داد. شمارهاش را از مخاطبان قدیمی تلگرام پیدا کردم و فوت استاد را تسلیت گفتم. ایشان در پاسخ کلماتی نوشتند و به بنده ارسال کردند که در سطرهای پایین قابل مشاهده است:
دکتر مهدوی دامغانی رحلت فرمود. از سال ۵۵ تا ۶۵ شمسی استاد بینظیر من بود. استاد فارسی، عربی و زبان فرانسه. استاد هاروارد. دورههای پستدکترا. اهل دین و دانش. اهل ملح و مزاح و نوادر سخن. گوینده، نویسنده و مصحح، با صدایی رسا و اشرافی. هزاران قصیده و غزل فارسی و عربی از بر داشت؛ قرآن، نهجالبلاغه، صحیفه سجادیه و کتاب دعا و زیارتنامه. گویا و متحرک بود. وای خدایا! او که بود و چه بود؟ چرا از دست رفت؟! کاش صد بار دیگر متولد میشد. گفت به مسئول دفترم گفتم بر بالای اطاق کار و تدریسم بنویس: «هر کس قرآن نمیداند وارد نشود»؛ آنچنان که افلاطون بر سردر آکادمی نوشت: «هر کس هندسه نمیداند وارد نشود!»
من شاگردِ کوچک، هزاران نکته از میلیاردها نکات او آموختم. هر گاه او را به خاطر میآورم، گویی به قله هیمالیا صعود میکنم؛ صعود بیپایان.
دکتر مهدوی دامغانی مریدنواز نبود، استادپرور بود. برای معانی یک واژه دهها شاهد مثال میآورد. دیوانهای متحرک بود. هر غزل و قصیدهای که میخواندیم او از بر بود. از سعدی، حافظ، مولوی، نظامی، فردوسی. حافظه او مانند باران بر سر ما میبارید. خطب طوال نهجالبلاغه را از بر بود. معارف عالیه خود را با ذکر کتب، منبع، شماره صفحه و شمارش سطر میدانست. از شدت حافظه او باید به کتابخانههای سی ملیون جلدی کتب پناه میبردیم. خدایا! این یک مخلوق که آفریدی، پس از پیامبر و اوصیا بر میلیاردها بندگانت برتری داشت. هر وقت او را به خاطر میآورم، به خودم میگویم خدایا بندهای خوشبختتر از من هست؟ چه سعادتى! رکفلر و اناسیس نیستم، شاگرد مهدویام. هان! دیگر چه میخواهی؟!