پس از مدت‌ها این فرصت را برای خودم فراهم کردم تا مناظره اقتصاد اسلامی بین حضرات بروجردی و خسروپناه را ببینم. در روزهای گنگ و گیجم که هیچ سردرنمی‌آورم صبحش کجاست و شامش چیست، مدام دنبال چنین چیزهایی هستم که فرض کنم هنوز زنده‌ام، ولی آن‌قدری سود ندارد. گویی هر چیزی از مغزم بیرون شده و در کمال اندوه، این مقوله‌ها مرا به خود نمی‌گیرد.

من جماعتی را می‌شناسم که ابتدا مکتبی را می‌پذیرند، سپس شروع به ساختن دفاعیه از آن می‌کنند. آقای بروجردی در انتهای گفت‌وگو گفت نقد برای جامعه لازم است و خیلی‌ها بابت این حرف‌های من فحش دادند. در غرب کتابی یا مطلبی که نقد نشود می‌گویند به این مطلب توجه نشده، ولی میان ما جا نیفتاده.

من جماعت فراوانی را سراغ دارم که حتی بدون خواندن کلمات کسی تیغ برمی‌دارند و با انواع حرف‌ها او را نیشتر می‌زنند. البته که عرض کردم، یک ذره برایم این حروف اهمیتی ندارد، وگرنه من آن‌قدر زبان‌دراز هستم که بتوانم هزاران نیش به هر نیشداری بزنم. ابتدا سخنان آقای بروجردی را پیش‌ترها شنیده بودم و برایم سؤال بود که پس اگر به قول ایشان اقتصاد اسلامی به عنوان یک بسته کامل از سوی شارع تبیین نشده، این سخن‌های همه چیز تمام بودن اسلام و بسندگی تمام و کمال دین چیست. راستی که جمله قبلی من بسیار ناقص بیان شد و صاحبان عقل و منطق بهتر می‌دانند منظور از این جمله هیچ وهن دین و رد معارف حقیقی اسلام نیست.

​​​​هرگز دوست نداشتم وارد دعواهای بیهوده اشخاص و جریان‌ها شوم. عقده‌ها و عصبیت‌ها و گروکشی‌های بسیاری در تمام جریان‌های فکری و فرهنگی و علمی حاکم است و پیش‌داوری‌های بی‌نهایت. کمتر کسی کار به حرف و مبانی کلام اشخاص برای تکمیل خود و رسیدن به مطلوب‌ها و حقایق دارد. آن‌قدر فرامتن‌ها بر متن‌ها برتری گرفته که متن من هم شده غم‌های فرامتنی.

بحث بحثی نبود که ناچیزی مثل من بخواهد راجع به آن نقدی کند و نظری بدهد. تبصره و پیچ و خم کم نداشت. مسئله اینجاست که همین پیچیدگی‌ها، که البته با نگاه من باز هم خالی از پیچیدگی بود، موجب پا نگرفتن علوم بومی شده. بله، علوم بومی. اگر علوم بومی نباشد، از هر کجا هم آمده باشد، کارآمد نیست. اگر بود که وضع این نبود. این حرف آخر آقای خسروپناه بود. او نمی‌پذیرفت که اقتصاد فلان مکتب بدون ریشه‌های فلسفی‌اش بتواند منتقل بشود. پذیرفتن اقتصاد سرمایه‌داری یعنی تن دادن به عقایدی که در آن خداوند دخالت مستقیم در هستی ندارد. و این رد دینی‌ست که اسلام بر پایهٔ آن است. به نظرم اقتصاد مد نظر او بر موازین دینی و بر اساس جامعه ایرانی مبتنی‌ست. ولی آیا داریم؟ آقای بروجردی بر این عقیده بود که در مسائل این‌چنینی که دستور تأسیسی و حتی امضایی در فقه ائمه علیهم السلام نیست، چاره مراجعه به روش عقلاست.

حالا عقلا کیانند؟ پیدا کنید پرتقال‌فروش را. می‌دانید که این ابحاث پایان ندارد. برای ما که در این جامعه زندگی می‌کنیم و بسیار کم‌حوصله شده‌ایم، پیدا شدن راه حل بیشتر به خواب پهلو می‌زند. یکی هم بلند می‌شود می‌گوید تا نیایی گره از کار بشر وا نشود. همین که این دو عزیز و مخالفان و موافقان این حروف این‌چنین حالی دارند که در اندیشه گره‌گشایی از کار ما باشند، جای سپاس دارد.

برای من همه چیز جای اندوه و تأسف دارد. 

 

​​​​​​

​​​​