در اخبار است که یوسف صدّیق علیه‌السلام دوانزده سال روزه نگشاد و شب پهلو بر زمین ننهاد. گفتند که ملکِ دین و نبوّت مسلّم شد تو را و ملکِ دنیا مسلّم شد، وقت آسایش است بعدِ چندین مجاهده «انّ لِنَفْسِکَ عَلَیْکَ حقّاً». گفت: تا جمله برادرانِ خود را خلعتِ نبوّت پوشیده نبینم، نیاسایم. یوسف در سایه نشیند و برادران در آفتاب محرومی؟ حاشا. گفتند که ایشان چندان وفایِ برادری به جای نیاوردند. گفت: من خواهم که ایشان را و غیرِ ایشان را برادری کردن و پادشاهی کردن بیاموزم.

 

نامه به مجدالدین اتابک، مکتوبات مولوی