مرگ در قاب
حالم؟
خراب است
نقشم؟
بر آب است
چشمم چه جوشد؟ هستی سراب است
.
چیزی که آن را روحیه گویند
رفتهست از اینجا
جایش کباب است
ایمان ندارم
سامان ندارم
تابی ندارم
گردم طناب است
در این جهنم من خود بهشتم
از دست هِشتم هر چه عذاب است
.
شاداب و شوخم، هرچند رفته
از شیخخانه هر که شباب است
.
در میزنم تا در پاره گردد
میدانم آنسو دیوار باب است
.
بیرونتر از ما بیانتهاییست
بهتر ز بیدار هر کس که خواب است
.
گویی گناهم؟
هستم، چه گویم
خرسند آنکه غرق ثواب است
گر لال باشی، خوشحال باشی
هر واژهٔ تو مرگش جواب است
.
صد جرعه می هم راه دوا نیست
این واقعیت اصل شراب است
.
آرام باش و یک گوشه خاموش
چون عکس مرگی که روی قاب است
.
.
یازده مرداد دو
+ نوشته شده در چهارشنبه یازدهم مرداد ۱۴۰۲ ساعت 0:34 توسط ابرمیم
|