کی‌ام من؟ رقص، خندیدن، جوانه

سحرگاهان و مخمور شبانه

.

جهانی جملگی بر باد رفته

مرا این بادها شد آشیانه

.

خدایی در فراموشی و خاموش

غروری خفته در صدها بهانه

.

زمانه از میانه عاشقانه

شده جاری و ما رود زمانه

.

غمت شادی و شادی‌ات چه گویم

شدی دلدار و از دل‌ها نهانه

.

بیا این شعرها را ساربان باش

به هر منزل که می‌خواهی روانه

.

تو این امضای خالی را ندیدی

ندیدی خالی است آن آستانه

.

مرا پرسد چه می‌گویی به آن راز

«که با خود عشق بازد جاودانه»؟

.

.

دوازدهم اردیبهشت هشتاد و هفت