خلقِ پرتلاطم بیآرزو
چون میبرند شام و سحر آبروی ما
چون میحورند لببهلب از دم سبوی ما
.
بیرونتر از افق دو سه راهیست مطمئن
بر خلقِ پرتلاطم بیآرزوی ما
.
جان میدهد سرودنِ این ناسرودهها
آرایه جلوه کرد به حرفِ مگوی ما
.
آیینهدار شب اگر از سنگ میرمد
خورشید میدرد شبی آوا و هوی ما
.
موسی به یم رسید، عصایش بهانه بود
بر آب میدوم چو دلت هست سوی ما
.
آن پیکر غریب که بیشانه میرود
آشفته کرد تا به ابد خوی و موی ما
.
.
.
.
شهریور نودودو
+ نوشته شده در دوشنبه بیستم اسفند ۱۴۰۳ ساعت 10:28 توسط ابرمیم
|