حالم بد است و بعید است با دیدنت هم شوم خوب

دیدار تن‌های بی‌سر کِی می‌کند حال غم خوب؟

.

کِی می‌کند اشکِ خونین قلبِ به خون کشته را خوش؟

کِی می‌شود روحِ رنجور از یادِ زخمِ ستم خوب؟

.

ای خوب‌تر از عوالم، من خیر و شر را ندانم

دانم فقط از خودم نیست اشکی که می‌سوزدم خوب

.

چون دیدن ماه رویت در دست هستی نیفتد

در نیستی خانه دارد این غوطه‌ور در عدم خوب

.

بسیار در زد دل من، از مسکنت درنیایی

دیدارِ دلدارِ دادار باشد اگر خواب هم خوب

.

.

.

بهمن ۱۴۰۳