تنهای بیسر
حالم بد است و بعید است با دیدنت هم شوم خوب
دیدار تنهای بیسر کِی میکند حال غم خوب؟
.
کِی میکند اشکِ خونین قلبِ به خون کشته را خوش؟
کِی میشود روحِ رنجور از یادِ زخمِ ستم خوب؟
.
ای خوبتر از عوالم، من خیر و شر را ندانم
دانم فقط از خودم نیست اشکی که میسوزدم خوب
.
چون دیدن ماه رویت در دست هستی نیفتد
در نیستی خانه دارد این غوطهور در عدم خوب
.
بسیار در زد دل من، از مسکنت درنیایی
دیدارِ دلدارِ دادار باشد اگر خواب هم خوب
.
.
.
بهمن ۱۴۰۳
+ نوشته شده در چهارشنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۳ ساعت 22:34 توسط ابرمیم
|