در دینکردِ هشتم آمده جمشید چهار چیز را برانداخت:

یکم، مستی؛ دوم، دوستیِ دروغین و بد؛

سوم، بدکیشی؛ چهارم، خودپرستی

.

جمشید در شاهنامه بهترین نمونۀ انقلابِ واژگونِ شاهان است. او از یک انسانِ نیک‌کردار و خدمت‌گزار رفته‌رفته بدل به خودکامه‌ای خودپرست می‌شود.

فردوسی چکیده‌ای از این تحولِ بد را در سه بیت ارائه می‌کند:

چه گفت آن سخن‌گوی با فرّ و هوش / چو خسرو شدی، بندگی را بکوش

به یزدان هر آن کس که شد ناسپاس / به دِلْش اندرآید ز هر سو هراس

به‌جمشید‌بر تیره‌گون گشت روز / همی کاست آن فرّ گیتی‌فروز

.

دلیلِ نابودیِ جمشید نکوشیدن در بندگی و ناسپاسی نسبت به خداوند هنگامِ پادشاهی‌ست.