دارم خودم را
دیروز، نمیدانم بعد از چندین وقت، نشسته بودم صندلی عقبی ماشین. خیابانها جور دیگری بود. دغدغهٔ مسیریابی نداشتم. نگران راهبندان نبودم. ساختمانها دیگرگون بود. آن دو دقیقه اندازهٔ تمام دیروز برایم داشت؛ داشتنی که هنوز دارمش.
+ نوشته شده در چهارشنبه دهم اسفند ۱۴۰۱ ساعت 9:27 توسط ابرمیم
|