گفتن نظریهٔ ابن‌خلدون با کارمند بیمه و ارباب رجوعش کار درستی بود. برای ما که عادت کرده‌ایم ثابت کنیم از همه بدبخت‌تریم، گفتن از مرگ فرزند کار درستی‌ست، ولی اجری نخواهد ماند. هنوز دیده نشده کسی برای ذات اقدس الهی جان بدهد. جان جاویدان است و اگر تو در غایت خودخواهی باشی، تمام غبارها را از این جان پاک خواهی کرد. این پاکیزگی تمام و کمال حاصل نخواهد شد. کش و قوس‌هایی که در برزخ خواهیم کشید برای همان ناپاکی‌هاست. اما چرا دروغ بگوییم؟ ما هیچ مبارزه‌ای با هواهای نفسانی‌مان نکرده‌ایم که بخواهیم مدعیِ بهشتی‌بودن بکنیم. این واقعیت دردناکی‌ست که بسیاری از ما دین‌داران نیز به دوزخ تشریف خواهیم برد، چون می‌دانستیم و عمل نکردیم.

سیرِ اندوه مرا به کجا می‌برد؟ چه حاصل از این کلمه‌بازی؟ درست است که واژه‌ها را به هم بند می‌کنم، اما بندیِ بساط‌شان نیستم. باورکردنی نیست که این‌ها مرا رستگار نخواهد کرد. اهمیت چندانی ندارد قدرندانی‌ها. آن‌چه مهم است کوشیدن‌هایی‌ست که ممکن است نتیجهٔ منظور تو را به دست ندهد. آن‌وقت دلت تنگ شود که نشد. دلت تنگ نباشد عزیز من. آن کس که باید ببیند دید. تمام.

من جماعتی را می‌شناسم که قیمه و ماست را فراوان درهم می‌کنند. حرف خاصی با آنان ندارم. تنها می‌گویم آدم‌ها و اعمال‌شان سیاه و سفید نیست. آن‌ها را تجزیه و تفکیک کنید. این عملش خوب بود، آن عملش خوب نیست. یعنی این‌قدر سخت است؟