درست است که برخی نکاتی از حقیقت در ذهن دارند، ولی چنین نیست که محض گفتن‌شان نشانه رسیدن باشد. همین گفتن خودش آدابی دارد، تازه اگر گفتن روا باشد. لحنی دارد و هر کس دستی رسانده باشد به حق، بی‌راه است اگر به لحن دست نرسانده باشد. لحن هم بخشی از حق است.

از طرفی، ساکتان و خاموشان معلوم نیست محق باشند. بسیار است که ربطی با بحث نمی‌تواند بگیرد، اما سکوت دری از درهای حکمت است و چون عقل کامل گردد، سخن کم شود. سخن اگر از نقره باشد، سکوت مطلاست. ما زمانی برای شناسایی دیگران نداریم. تمام این واژه‌ها موجود است تا ما خود را بشناسیم. و هر چه در این دریای ژرف بیش فرومی‌رویم، کمتر مجال کاویدن این و آن داریم. این واژگان و این اوصاف هست تا من عیار سخن و سکوتم را بدانم و در راه اعتلای آن بکوشم.

نیک‌تر است بدانی ایمان که قوی و درست شد، کردار نیز خودبه‌خود راست می‌شود. بدون ایمان محکم، اصلاح اعمال بسیار دشوار و نزدیک به ناشدنی است. آنکه از اسم‌های نیکوی خداوند آگاه شد، با بخل و حسد و کذب و غیبت و مانندهایشان ربطی نمی‌گیرد. ولی بیا بدون دانستن حق و رسیدن به ایمان راست، هزارگونه جهاد با نفس کن. نمی‌شود عزیزم.