همیشه در آغوش منی. همهٔ وجود منی. تو تمام دارایی منی. هرگز فراموش نمی‌شوی. هرگز از من جدا نخواهی شد. هیچ‌کس این جملات را که در هق‌هق نیمه‌شبان رقم زدم درنخواهدیافت. به این جماعتی که به من می‌گویند داری بابا می‌شوی هیچ نمی‌توانم بگویم. من سه سال و نیم پیش بابای محمدیوسف شدم و این‌ها تو را نبوده و معدوم می‌گیرند. رهایشان کن فرزندم. بیا ترک کنیم این قوم را که تنها مرا شکستند و باز منتظر بودند با آن‌ها بخندم. خندیدم و دویدم تا به تو برسم و در شب میلاد خواهرت تا صبح گریه کنم. تو همه‌چیز منی. تو جان منی. دردت به جانم عزیز دل من...